عاشورا
امروزعاشوراست تقویم را نگاه میکنم
حسین من، امروز نه ماهه میشود
هر روز که میگذرد او به من وابسته تر میشود و من به او دلبسته تر .
حسین من تکه ای از وجودم شده است که تاب دیدن هیچ دردی را در وجودش ندارم
با هر سرفه ای و عطسه ای انگار قلبم صدپاره میشود اما وقتی میبینم که کسی که از من به او مهربان تر است نگاهبان اوست قلبم آرام میشود
امروز عاشوراست و حسین من ،تشنه، از خواب بیدار میشود من با ذکر نام شما به او آب میدهم سیراب که میشود میخندد و دست میزند
امروز عاشوراست و در نینوا تشنگی بیداد میکند
امروز عاشوراست و من میدانم که علی شما خیلی تشنه است
و من میدانم که شما حاضرید تا ابد تشنه بمانید اما علی اتان سیراب شود
و من میدانم که شما تاب بیتابی علی را ندارید
و من میدانم که گریه های علی اینچنین صبر از کفتان ربوده
و من میدانم که تنها بخاطرعلی است که برای اولین و آخرین بار از این نا مردان تقاضای آب میکنید
من میدانم که این علی کوچک تکه ای از وجود شماست
و من میدانم که هر ناله این علی تیری است به قلب نازنینتان
علی تشنه است و شما با ناله های او در درون فریاد میکنید و من حالتان را میدانم
اما…..
اما من نمیدانم
من نمیدانم
من حال شمارا نمیدانم وقتی
که تیر، گلوی علی
کوچکتان را شکافت
من حال شما را نمیدانم و نمیدانم که آن ناله آخر علی با قلبتان چه کرد؟
امروز عاشوراست و من به یاد علی شما و با ذکر نام شما، به حسینم آب میدهم
پ.ن:
یک:نوشتار و عکس مربوط به عاشورای سه سال قبل است
دو:محمدحسین هرکاری را که فراموش کند اما یاحسین گفتن پس از نوشیدن آب را هرگز از یاد نمیبرد درست از همان لحظه های که شروع به سخن گفتن کرده تا به امروز...