تشنه
این آفتاب کم رمق پاییز که از پس گرم کردن دلت برنمیاد، باعث میشه که گاهی وقتها خیلی زود دلگیر بشی
مخصوصا وقتهایی که هیچ چیزی سرجای خودش نیست
وقتهاییکه حواست نیست و انقدر تخم خردل تو غذات میریزی که از شدت تندی غذا، همه دلگیر میشن و به زور دو سه لقمه ای بیشتر نمیخورن
وقتهاییکه خسته ای و داری ولو میشی اما باید سرپا بایستی و کارهات رو درست انجام بدی
وقتهاییکه که میگی الان وقتشه و میتونم روی مبل ولو بشم و یه کم آروم بگیرم ...که دخترت میاد و یه گاز جانانه مهمونت میکنه و موهات رو از عمق وجودش میکشه و از شدت ذوق جیغ میزنه و میپره تو بغلت و تو هم انقدر عصبی میشی که از تو بغلت پرتش میکنی بیرون و اون هم از ته دلش ضجه میزنه.
پر از عذاب وجدان میشی اون هم با وجدانی خسته
اما تو همین احوال، وقتیکه حسین از راه میرسه و برادر وار، خواهرش رو طوری آروم میکنه که لبخند رو به لبش میاره و بعد هم میاد سراغ منو و خیلی مهربون میگه:
"میدونم که خسته ای میدونم که کمرت درد میکنه اما نورا خیلی کوچیکه ناراحتش نکن...امامهای ما هیچ وقت ازین کارها نمیکردن مامان فروغ!"
اینجاست که بهترین مسکن دنیا میشی برای دلم و تمام خستگی ام رو از تنم به در میکنی حسین خوب من!
پ.ن:امروز بیست و چهارم ذی الحجه، روز مباهله و روز خاتم بخشی امیرالمومنین است، مولای من شما آنقدر مهربان و بخشنده اید که در حین نماز هم سائلتان را در میابید این روزها حال کسی را دارم که در کویری، تشنه است، مرا هم مانند همان سائل ببینید...فقط تشنه جرعه ای از خوبی هایتان هستم...همین!
کویر متین آباد نزدیکی بادرود نطنز