آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

مادر کافی یا مادر کامل

دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۳۱ ق.ظ

پیش تر ها مقاله ای خوندم راجع به اینکه در جایگاه یک مادر چقدر کافی هستیم و چقدر کامل

نوشته بود یک مادر کامل مادری است که از همه چیزش در مقابل فرزندش میگذرد به صورت محض از او مراقبت میکند و  آرزوهای برآورده نشده خودش را برای فرزندش  میخواهد و درنهایت فرزندش را در تمامی ابعاد متعلق به خودش میداند و ....

اما یک مادر کافی، هم مادر است و هم یک همسر...مادری است که برای خودش وقت میگذارد، برای مراقبت از فرزندش او را محصور نمیکند بلکه او را حمایت میکند و اجازه این را هم به خودش نمیدهد که علایق و آرزوهای خودش را به فرزندش تحمیل کند و...

و تو ذهنم شروع کردم به نقد کردن خودم و اطرافیانم

حس کردم که نمیشه صفر و صدی بود حتما همه ما یه درصدی کافی هستیم و یک درصدی هم کامل...اما اون درصد قطعا مهمه و تاثیر گذار

و رفتم سراغ نزدیکترین مادری که میشناختم

مامان خودم

یادمه دوتایی مون مینشستیم روی زمین و اون کتاب خودش رو میخوند و من هم کتاب خودم رو...

صبح ها با هم از خونه میرفتیم بیرون و روزهایی که مامانم میرفت دانشگاه گاهی دیرتر می اومد 

شاید یه جاهایی از دیر اومدنش غمگین می شدم اما خودش یه ترفندهایی داشت که خوشحالم میکرد

هر وقت  که می رسید خونه دست پر بود ...یه کتاب جدید

گاهی هم من رو با خودش می برد دانشگاه تهران...مخصوصا موقع مراسم و جشن ها

پیاده روی های دو نفره هم زیاد داشتیم که بهترین وقت برای حرف زدن بود

و همه اینها من رو خوشحال میکرد

یادمه تو بزرگترین تصمیمات زندگی ام هم فقط مشاورم بود 

کافیه کسی تو جایگاه من بوده باشه تا درک کنه که من چی میگم...خودت باشی و یه مامان و جمعی از فامیل که دلسوزانه  شاهد رنج های بزرگ شدنت بودن و تو خیلی جا ها هم کمک و پشتیبان و این جور وقت هاست که همه حس میکنن تو تصمیم گیری ها هم تا حدی سهمی دارن و حسشون هم کاملا به جاست

وقتی دانشگاه قبول شدم همه میگفتن فکر تبریز رو هم نکن همین آزاد تهران خوبه خودمون هم برای هزینه هات کمکت میکنیم اما من هم رشته ام رو دوست داشتم و هم اینکه کلی تلاش کرده بودم سراسری قبول بشم 

و استدلال همه این بود که میخواهی مامانت رو تنها بزاری؟

اما مامانم نه تنها مخالفت نکرد که پا به پام اومد و همراهم شد

برای ازدواجم هم موج مخالفت ها شدیدتر و محکم تر بود اما مامانم بهم گفت تو به این چیزها فکر نکن فقط به این فکر کن که این شخصی که میخواهی باهاش ازدواج کنی ارزش این دور شدن ها و حرف و حدیث ها رو داره یا نه و به نظرت این انتخاب بهترینه یا نه؟ما هم تحقیقات لازم رو برای این کار میکنیم...

و مامانم هیچ وقت نگفت، من...نگفت، تنهایی من...نگفت، عمر جوونی من که برای تو رفت ...و خیلی نگفت های دیگه...

فقط روزی که بچه دار شدم بهم گفت بچه هات رو بی توقع بزرگ کن....همین

اینها رو گفتم که بگم من اصلا در حال حاضر یه مادر کافی نیستم...چون آرزو دارم پسرم خطاط بشه...دوست دارم مثل من و پدرش یه رشته مهندسی بخونه...آرزو دارم مثل من و پدرش فکر کنه و عمل کنه و برام یه فرض محاله که بخواد یه روزی ازم دور بشه...

اما آرزو دارم که حتما یه مادر کافی باشم...حتما

عکس: مادرکافی خوب من

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۲/۱۱/۲۸
  • ۶۱۴ نمایش

حکایت زندگی

مادرانه

نظرات (۸)

  • مامان محمدین
  • پس واقعا شبیه هم هستن
    این بی توقع بزرگ کردن بچه ها یه آرزوی محال به نظر می رسه....
    سلام آیدین جان یه جاهایى تعریف این مادر کافى و کامل قاطى پاتى میشه یعنى بعضى جاها ترجیح میدم کامل باشم بعضى جاها کافى ، مثلاً نمیشه یه مادرى همیشه پیش بجه اش باشه ولى کاراى دیگه و وظایف دیگه اشم انجام بده و توقعى هم از بچه اش نداشته باشه؟؟
    سلام دوستم خدا مادر گلت رو نگهداره. از چنین مادری چنین دختری هم تربیت میشه
  • الیــــــــــما
  • من عاشق مامان شدم آیدیناصلا این مدلی مادری کردم آرزوی روزهای دورم بوده یک زن محکم!!! که به خودش فرزندش و تصمیمی که میگره ایمان داره همین نزدیکی استبین ما و خدا و هیچ وقت هم پشت آدم و خالی نمی کنه چون پشتش به خداست این همه محکم ایستاده و صبوراز قول من خیلی سلامش برسون مطمئنم در لایه های وجودت کلی یادگاری های بزرگ و کوچک ازش داری
    منم شدیدا با مادر کافی بودن موافقم...
    سلام دوستمچقدر خوب نوشتی . بهت تبریک میگم به خاطر مادر نارنینت . انشالله زنده و سلامت باشه مادرت و ما هم بتونیم مادر خوبی باشیم برای بچه هامون .
    سلام خدا مادرتون رو براتون حفظ کنه مطلبتون جالب بود، حس میکنم من توقعاتم از دخترم زیاد نیست، یعنی تا حالا سعی کردم خواسته های منطقی اش تصمیم خودش باشد. ان شاءالله بقیه راه هم همه مان بتوانیم به خوبی بگذرانیم.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی