آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

کتاب

دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۴۱ ق.ظ
نورا و حسین هم مثل تمام بچه ها کتاب خواندن را خیلی دوست دارند
حسین غالب شبها، با خواندن یک داستان به خواب میرود
اما نورا هنوز داستانها را درک نمیکند چند باری هم سعی کردم برایش داستان بخوانم اما دیدم توجهی به ماجرای کتاب ندارد و بیشتر حواسش به تصاویر کتابهاست
و به همان اندازه هم عاشق کتاب های رنگی رنگی با تصاویر جذاب است
مجله ها را خیلی دوست دارد مثل مجله رشد کودک که هر ماه به حسین میدهند
با هم مینشینیم به دیدن کتاب ها و مجله ها و تصاویر را بر انداز میکنیم
تعداد گل ها و پروانه ها...رنگ ها...لباسها...انواع حیوانات و...
چند روز پیش کتاب بز بز قندی را آورد که برایش بخوانم، حسین هم کنارمان  بود و گفت برای من هم بخوان
وقتی ماجرای داستان به آنجایی رسید که مادر از راه رسید و شکم گرگ را پاره کرد و....و بعد آن را پر از سنگ کرد و دوخت و... .
چشمهای نورا کاملا گرد شده بود و حسین هم که در کودکی اش داستان را شنیده بود حالا خیلی متعجب بود
حس کردم بیشتر از آنچه که پیام داستان رابگیرند، گرفتار قسمت تلخ و تخیلی آن شده اند
چند سال پیش هم که به یکی از همین فروشگاههای بزرگ رفته بودیم کنار صندوق، مجموعه ای از کتابهای کودکان بود که حسین یک کتاب را برای خودش انتخاب کرد
ماجرای کتاب این بود که مادر میخواهد برود خرید اما پسر چهاریاپنج ساله اش را با خودش نمی برد و هنگام بیرون رفتن و ترک کودکش به او میگوید مبادا بروی به شیر گاز دست بزنی...مادر میرود و کودک هم میرود یک چهار پایه بلند زیر پایش میگذارد تا به گاز برسد و برای خودش نیمرو درست کند که شیر گاز را باز میکند و...
وقتی داستان را برای حسین خواندم اولین چیزی که به من گفت این بود که به نظر شما مادرش کار درستی کرده که بچه را در خانه رها کرده است؟
کتاب به زبان شعر بود...از شعر بی در و پیکر و بی وزن و قافیه آن که بگذریم
من برای خودم متاسف شدم که چرا قبل از خرید کتاب آن را به دقت نگاه نکردم
چونکه واقعیت اینست که بازار کتاب کودک پر شده از کتابهای بی محتوا
کتابهای خیلی خوب هم  زیاد است اما برای خریدشان باید بروی به نقاط کاملا مشخص
و به جای اینکه بیاییم قفسه های کتاب در مراکز خرید را با کتابهایی مثل انتشارات کانون و خیلی انتشاراتی های خوب دیگر پر کنیم، اختصاصش داده ایم به کتابهای بی محتوا و زرد... .
و دراین بازار آشفته، این وظیفه ماست که در انتخاب درست کمکشان کنیم.
همه بچه ها کتاب خواندن را از همان ابتدا و خیلی فطری دوست دارند
اصلا همین ورق زدن کتاب، برایشان یک دنیا لذت دارد
و مشکل از جایی شروع میشود که کودکان ، با پدر و مادرهایی مواجه میشوند که یا کنترل تی وی به دستشان است و یا با موبایلهایشان سرگرمند.
و نیاز کودک به کتاب و کتاب خوانی هم میشود جزو نیازهای دست چندم...
و قسمت غم انگیز ماجرا این است که ما چیزی بیشتر و بهتر از آنچه که خودمان هستیم نمیتوانیم به فرزندانمان بدهیم..تربیت بچه ها و ذائقه های آنها، تمام قد در رفتارهای خود ما نهفته است
کودکی که کتابهای زیبا و پر محتوا دارد 
کودکی که مداد رنگی های ریز و درشت و رنگارنگ دارد
شاد تر و خوشبخت تر از کودکی است که فقط، لباس های رنگارنگ دارد


پ.ن اول: گنجشکهای کوچه دوباره به بالکن ما بازگشته اند و ما هم نان های خشکی را که از بهار تا حالا ذخیره کرده بودیم تقدیمشان میکنیم و خدا را شاکریم که ما را واسطه روزی این گنجشکها قرار داده 

پ.ن دوم: هوا سرد شده ...سرمایی که با خودش آلودگی می آورد جدا از رفتارهای اشتباه مراکز صنعتی و سوخت های مشکل دار و بنزین های غیر استاندارد و کمبود اتوبوس و مترو و انبوه ماشین های تک سر نشین، دود ناشی از سوخت گازی که برای گرم کردن شوفاژ خانه ها و پکیج ها و بخاری ها، از دود کشهای پشت بام ها به آسمان میرود، درین هوای سرد وارونه شده و وارد حلق خودمان میشود، خیلی از کشورهای پیشرفته دنیا که با فرهنگ سازی و مدیریت صحیح از مسئله آلودگی هوا گذر کرده اند با شروع سرما اول لباس های گرم به تن میکنند و در مرحله بعدی سراغ وسایل گرمایشی میروند و آنها را روشن میکنند.




  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۳/۰۹/۰۳
  • ۴۰۲ نمایش

محمدحسین

نورا

نظرات (۹)

است میگی منم خیلی درگیر انتخاب کتاب هستم . خیلی کم پیدا می کنم. مثلا کتابی رو خریدم که در مورد رفتارهای بچه ها بود و مامان و دختر و پسر ایرانی بودن. قصه رو نخوندم. وقتی رسیدم خونه خوندم و داستان این بود که  بچه ها میخان دکتر بازی کنند و مامان میاد همبازیشون میشه . مثلا گوش بچه درد میکنه. باورکن تو دلم گفتم چه کتاب خوبی که این بازی مشکل دار بین بچه هارو داره مطرح میکنه. بعد رسیدم صفحه آخر . مامان میخواست به بچه آمپول بزنه. به پسر گفت  پشت به من بایست تا آمپول بزنم. و از پشت بچه نیشگون گرفت !!!!!!!!!
چشمام گرد شد. که حتی تصویرش هم کشیده بود . 
پاسخ:
ممنون فاطمه جان....
واقعا چه شود....
کاملا درسته. 
خیلی پست خوبی بود
ممنون
  • وحیده مامان پارسا
  • من در مورد کتاب کاملن باهات موافقم...من همیشه وقتی پارسا بچه بود و کتاب میخوندم براش مطالبش رو تغییر می دادم .حتی یه بار یه مجموعه کتاب گرفتم که در مورد خواص میوه بود مطالبش خوب بود ولی اینقدر تصاویر بچه ها  توی کتاب وحشتناک بود که یه امیل زدم به انتشارات که اخه این چه تصاویری هست...هنوز که هنوزه به هیچ کتابی اعتماد ندارم..بغیر بعضی انتشارات..
  • مریم دایی جان!
  • سلام
    من کتابای فندق نشر افق رو به شدت توصیه می کنم!مخصوصا بازخوانیای روون کودک و شاید نوجوان فهم شاهنامه ش رو.
    البته بازم باید در مورد هر کتابی به صورت موردی اول بررسی کنیم!چون بالاخره هست مواردی که یا از دستشون در بره یا واسشون خط قرمزش به اندازه ی ما پررنگ نباشه!
    من ازین فندقا از حالا واسه نی نیام خریدم!خیلی جذابه واسه بچه ها و بزرگ ترای خوشحالی مث من! قشنگ همه چیش حساب شده ست.
    در مورد مصداق خوش بختیه واقعا موافقم.خیلی مهمه که شادیه درونی باشه و یا بیرونی و از کجا بیاد!
    پاسخ:
    عالی بود مریم جون...مررررسی

    سلام دوستم

    به نکات خیلی خوبی اشاره کردی . منم با اجازه یه دوتا نکته میگم : یکی اینکه بچه ها توی سنین پایین تر یعنی هم سن و سال نورای شما زیاد دلشون نمی خواد داستان قصه رو اونجوری که توی کتاب نوشته بشنوند . یعنی بیشتر توجه شون به تصاویره و بهتره شما داستان رو خلاصه و به زبان کودکانه تر و محاوره ای برای نورا تعریف کنی . یعنی از روی تصاویر قصه رو خلاصه بگی تا مفهومش رو درک کنه . در ضمن بعضی از قصه ها قسمتهای خیلی تلخی دارند که بچه ها روح لطیفشون تحمل این ناراحتی رو نداره . شما می تونی اون قسمت تلخ رو براشون یه جور دیگه تعریف کنی . یعنی تعدیلش کنی و کلمات و جملات مثبت تری به کار ببری . من خیلی وقتها وقتی برای بچه هام قصه می خوندم همین کار رو می کردم . یعنی بعضی از کلمات و ماجرا ها را بنا به صلاحدید خودم حذف می کردم یا تغییر می دادم . شاد و سلامت باشید .

    پاسخ:
     ممنون مهراوه جان
    من سر رشته ای تو کتابِ کودک ندارم اما اگه جایی کتابِ خوبی دیدم معرفی میکنم به شما
    [گل] :)
    پاسخ:
    شما لطف دارین
  • مامان محمدین
  • بهترین کاری که میشه کرد اینه که کتابهای با محتوای نادرست رو خودمون داستان سازی کنیم براش.

    البته به شرررررررط اینکه تازه عکس های ناجور نداشته باشه. مثلا عشوه ی یه آهوی ماده برای یه آهوی نر ! که من نمیدونم جاش توی کتاب کودکانه واقعااااا؟

    اولش هم که یکی از آهوها مادرش رو از دست داد و مدتها دنبالش گشت... یعنی از اول تا آخرش چرت محض بود.

    و در ضمن میشه داستان خود ساخته رو هم در کنار تصاویر یادداشت کرد و یه تذکر نوشت که داستان اصلی کتاب اصلا برای کودک خونده نشه. ممکنه یه روز ما نباشیم و خاله جان یا عمه بانو بخوان برای نینی کتاب بخونن...
    مگه نه ؟!
    پاسخ:
    بله دقیقا درست گفتی سمیه جون
    و مشکل از جایی شروع میشود که کودکان ، با پدر و مادرهایی مواجه میشوند که یا کنترل تی وی به دستشان است و یا با موبایلهایشان سرگرمند.
    و نیاز کودک به کتاب و کتاب خوانی هم میشود جزو نیازهای دست چندم...

    سلام. این عبارت را باید قاب طلا گرفت به خدا.
    دقیقا بیشتر مشکلات جامعه از همین جا شروع میشود: تکنولوژی قبل از فرهنگ استفاده از آنها به خانه های امن مان وارد شد!
    کودکی که کتابهای زیبا و پر محتوا دارد
    کودکی که مداد رنگی های ریز و درشت و رنگارنگ دارد
     
    ]چقدر این جمله ها رو دوست داشتم. مثل اینکه بیشتر ما والدین با این معضل بی در و پیکری کتاب کودک مواجهیم!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی