آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

تولد پسرانه

دوشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۰۰ ب.ظ

۱۸فروردین تاریخ تولد پسرم بود و جشن تولد را گذاشتیم برای روز میلاد حضرت زهرا.

آخرین جشن تولد پسرم برای دو سالگی بود که به خاطر هم نمی آورد و خلاصه که برای این جشن تولد کلی هیجان داشت.

اول از همه گفت که یک جشن تولد کاملا پسرانه میخواهد و آن هم فقط با دوستانش.

راستش من هم تابحال هیچ جشن تولد پسرانه ای را تجربه نکرده بودم وهر چه که بود یا جشن تولد دخترانه بود و یا جشن تولد خانوادگی.

و بیشتر حس میکردم که این دخترها هستند که از جشن تولد استقبال میکنند تا پسرها، و ازین بابت هم نگران بودم که مبادا، جشن تولدش سوت و کور شود.

اما آنقدر محمدحسین هیجان داشت که من هم پا به پایش همراهش شدم.

اول از همه کارتهای دست ساز با دست خط پسرم درست کردیم و دادیم به کل بچه های کلاس و دوستان اش در کلاس کاراته و قرآن و همسایه ها.

و در ضمن تقاضا کردیم که اگر کسی تمایل به حضور دارد حتما به ما پیامک بزند، که سیل پیامکها روانه شد و ما هم کلی ذوق کردیم و شروع کردیم به برنامه ریزی.

خیلی در اینترنت جستجو کردم که از تجربه جشن تولد پسرانه مادرهای دیگر استفاده کنم اما چیز خاصی پیدا نکردم، اما از هم فکری چندین دوست خوبم بهره بردم.

روز موعود رسیدم و راس ساعت ۴ اولین مهمان کوچکمان رسید و جالب بود که نورا کلی برای دوست حسین ذوق کرد و بالا و پایین پرید.

به نیم ساعت نکشید که همگی شان آمدند.

اما جمعهای پسرانه، مثل جمع های دخترانه خیلی شیک و منظم نیست.

اول رفتند به سمت اتاق حسین و اسباب بازیها که با کلی خواهش و تمنا در اتاق  رابستیم و همگی را به سالن هدایت کردیم و بعد هم تقاضای آهنگ کردند.

ما هم دو سه تایی آهنگ تولد بچه گانه و یک موسیقی ضربی سنتی دانلود کرده بودیم که گذاشتیم، که ناگهان همگی ریختند وسط ماجرا و... .

و من دائما در ذهنم ترسیم میکردم که اگر اینها دختر بودند چقدر با ناز و ادا بودند و حالا پسرانی جلوی ما بودند که به جای حرکات موزون یا ادا در می آروردند و یا با یکدیگر زور آزمایی میکردند، که جایی بسی خنده بود.

و همسر حساس ما هم همان ابتدا گفتند که حضور پسرها برایش یک مسئولیت عظیم است و از همان ابتدای کار مثل یک ناظم مهربان مراقبشان بود، اما دیگر کم آورده بود این شد که از همسایه عزیزمان هم خواهش کردیم که به یاری مان بیاید.

ایشان هم دف به دست آمدند و با دف نوازی کلی به تولدمان رونق دادند و هیجان پسرها را هم را کنترل کردند.

و بعد رفتیم سراغ برنامه هایمان، اول از همه خواستیم، که تک تکشان خودشان را معرفی کنند و از آرزوهایشان بگویند، آنقدر آرزوهای بچه قشنگ و رنگی رنگی بود که همگی مان کلی حظ کردیم.

تک فرزند ها، آرزوی یک خواهر یا برادر داشتند و بقیه هم در کنار تمام آرزوهای بلندشان، دوست داشتند که حتما پولدار باشند.

در قسمت بعدی خواستیم که هر کس، هر هنر و شیرین کاری برای عرضه دارد وارد شود.

از صدای مرغ و خروس گرفته تا اداهای عجیب و غریب و آواز خوانی و... .

وبعد هم مسابقه پانتومیم، مسابقه بهترین لطیفه، مسابقه جواب دادن به چیستان و معماها... .

و در تمامی این مراحل هم نفر برگزیده را مشخص می کردیم و در آخر کار هم به برنده ها جایزه نفیس خط کش دادیم:)

 و البته واضح و مبرهنه که در تمامی مراحل مسابقه ها و مابین آن، طلب دف و تنبک میکردند وبا همان اداهای خنده دار، در عالم خودشان بالا و پایین میپریدند.

آن روز به ما خیلی خیلی خوش گذشت.

و من در آن روز فهمیدم، که فقط پسر من نیست که هر از گاهی اداهای مسخره در می آورد که به قول خودش مایه خنده شود که من هم هی مجبور باشم  بگویم که حسین من، دلقک بازی بس است!!!!

و‌من آن روز فهمیدم که دنیای این پسرهای هفت ساله چقدر بی ریا و دلنشین است، اصلا دلت میخواهد درین ایستگاه هفت سالگی پیاده شوی و از عمق وجودت لبخند بزنی و هوراااا بکشی.

عکس: عده ای از پسران در عکس...عده ای هم اصلا نمی نشستند که عکسی گرفته شود

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۴/۰۲/۲۱
  • ۷۸۱ نمایش

محمدحسین

نظرات (۹)

ماشالله به حوصله ی شما، 
من هم از شنیدن شرح ماجرا هیجان زده شدم!
تولدش مبارک باشه.
پاسخ:
بله دیگه حوصله مون رو اینجا خرج نکنیم کجا خرجش کنیم نرگس جان!!
چقدر هیجان انگیز و دلنشین.ایشالا سالم و عاقبت بخیر بشه.
من هم همیشه تولدی پر از بازی و سروصدا برای زهرا درنظر دارم. و منتظرم تا زهرایم بزرگ شود و بدون مامان ها دوستانش بیایند.
آخه در هر دو تولد زهرا بعضی  مامان ها اصلا همکاری نداشتند و حوصله سرو صدا و بازی نداشتن. زود می خواستند کادو بدهند و شام بخورند و بروند!!!!
پاسخ:
انشالا....فکر کن برای زهرا و نورا یه همچین مدل تولدی بگیریم
ضمن اینکه ما هیچ کادویی رو هم باز نکردیم
پیشنهاد خود حسین بود....میگفت من تو تولد بقیه وقتی کادوها باز میشن، دلم میسوزه و میخوام اون کادوها مال من باشه...گفت دلم نمیخواد دل دوستام بسوزه
از بچه ها تشکر کردیم و به جهت سپاس از هدیه اشون موقع رفتن ما هم یک یادگاری دادیم بهشون
کسی هم سراغ کادوها رو نگرفت...همه شاد بودن و مشغول بازی و خوردن و بالا و پایین پریدن
دقیقا تصور همچین تولدی برای زهرا و نورا خیلی خنده داره !! و هیجان انگیز

چه کار خوبی که کادو باز نکردین.
تو تولد یکی از اقوام وقتی پیشنهاد دادن کادو باز نشه ، عمه دختر کوچولو گفت وا میخوام خاله اش اینا بفهمهن . برای چی باز نکنیم.
پاسخ:
تاسف برانگیززززه
  • مریم دایی جان
  • سلاااااااام
    تولد حسین با تاخیر مبارک!
    چه بامزه! منم می خوام!!!!!چشمک!!!!!
    وای خدایا یکی شیرجه زده رو میز!!!!!اون که جدا نشسته پاپیون زده هم خیلی خاص و گوگولی به نظر میاد!!!!
    سلام
    تولدشون مبارک
    ان شاءالله دامادش کنید.

    آخییییییی

    چقدر با مزه...

    چه بلایی سر همسایه طبقه پایینی تون اومده....:)

    خوش بحال نورا موچولو چه خوشی گذرونده.منم تولد می خواااااام

    دیدین بلاگفا به مرز نابودی رسیده؟!!!

    دق کردم از بی وبلاگی   :(

     

    پاسخ:
    ما هم دلمون تنگ شده براتون
    واقعا بلاگفا چش شده؟؟؟؟؟
    چه بامزه.
    تولدش مبارک باشه. 
    ان شالله صدوبیست سال زیر سایه پدر و مادر زنده باشه
    سلام عزیزم.تلد محمد حسین عزیزم با تاخیر مبارک چقدر تولدش شبیه تولد هل برگزار شد.ولی به قول شما مال ما با ناز و ادای دخترونه بود.جووووووووووووونم دنیای پسرانه هم شیرین و قشنگه.مبارکش باشه
    سلام عزیزم.تولد محمد حسین عزیزم با تاخیر مبارک چقدر تولدش شبیه تولد هل برگزار شد.ولی به قول شما مال ما با ناز و ادای دخترونه بود.جووووووووووووونم دنیای پسرانه هم شیرین و قشنگه.مبارکش باشه
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی