آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

شمال و جنوب

دوشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۶ ق.ظ

هر سال اواخر آذر که میرسید دمایشان به منفی چهل میرسید.

گاهی هم خانه شان در زیر برف مدفون میشد، یک جایی هستند نزدیکیهای آلاسکا.

و این سرما روح را  شکننده میکند و جسم را مقاوم.

اما همین دیروز که حالش را پرسیدم گفت دمایشان دو درجه است و شب هم نهایتا به منفی سه میرسد.

برف هم فعلا زمین را فرش میکند و قد نمی کشد، و بهشان گفته اند که این روند آب و هوایی تا دو سال ادامه دارد، تا دو سال هوا خوب و ملایم است و از آن سرمای استخوان سوز خبری نیست.

حالا با خیال راحت و نرم نرم در خیابان قدم میزنند و آفتاب را حس میکنند بدون اینکه مژه ها و آب چشمشان یخ بزند.

و حالا اینجا هم برف آمده و همه آنقدر هیجان زده اند که از صبح زود  در اینستا، عکسهای برفی گذاشته اند.

همین سپیدی برف مایه سپیدی دل است بی شک.

هوا واقعا جابجا شده و سرما و بارش به سمت خاور میانه گرم آمده است انگار.

فکر میکنم این جابجایی هوا هم خودش نعمتی است و حکمتی, اینکه گاهی جای شمال و جنوب عوض بشود.

هم برای ما که چشم انتظار ابرهای گرفته در آسمانیم و هم برای آنها که از سوز و سرما کلافه اند.

حس میکنم که آیه سیجعل الله بعد العسر یسرا ، اینجا یک نمود زیبا پیدا کرده است.

اما کاش حال خاور میانه هم خوب شود، اصلا حال تمام دنیا و نه اینکه این حال هم مثل هوا جابجا شود که آن وقت  این فکر دگم و جاهلی می شود اوج حماقت .

اما دنیا بی قاعده هم نیست. دنیا مثل همان کشتی شناور در دل دریاست. یک جایش را که سوراخ کنی آب دیر یا زود همه جا را بر میدارد، یک جا را زودتر و یک جا را دیرتر.

آنها که کشتی را سوراخ  کرده اند، قایق های نجاتشان هم دم دستشان است و این مردم بی پناهند که قربانی میشوند.

اما همیشه هم اینطور نخواهد بود آنها هم قاعده خودشان را دارند، آنها هم غرق میشوند. 

صبح میدمد و بنفشه ها گل می کنند یکی از همین روزها بی شک... .

پ.ن: من راه خانه ام را گم کرده ام ری را
میان راه فقط صدای تو نشانی ستاره بود
که راه را بی دلیل راه جسته بودیم
بی راه و بی شمال
بی راه و بی جنوب
بی راه و بی رویا

تو در مزن !
می خواهم به رواج رویا و عدالت آدمی بیندیشم
به گیسوی بید و بوی بابونه بیندیشم
به صلوة ظهر و سایه های خسیس.

چرا زبان خاموش مرا
کسی در لهجه های این همه جنوب در نمی یابد ؟
نه ، دیگر از آن پرنده خیس
از آن پرنده خسته … خبری نیست

امروز هم کسی اگر صدایم کرد
بگو خانه نیست
بگو رفته است شمال
می خواهم به جنوب بیندیشم
می خواهم به آن پرنده خیس ، به آن پرنده خسته
به خودم بیندیشم

همین خوب است... .

سید علی صالحی

اینها هم شمال و جنوبند... .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۴/۰۹/۱۶
  • ۵۷۹ نمایش

حکایت زندگی

نظرات (۳)

شمال و جنوب آخری خیلی جالب بود!  :)))
  • سروش آسمانی
  • چه عکس و تعبیر زیبایی.

    تا سکان دارِ کشتی این بحرِ پر تلاطم مهدی است،
    گرچه معیوب شود کشتی، باز هم امید، مهدی است.

    پیامبر (ص) فرمودند: اگر از عمر دنیا جز یک روز بیشتر نمانده باشد. خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردى از اولاد من برانگیزد  که همنام من باشد.
    :)
    +
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی