آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

سی و پنج

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۳۸ ب.ظ

 سی و پنج هم آمد...به همین راحتی...همین ده روز گذشته.

و سی چهار سالگی را به خیر و خوشی بدرقه کردم.

انگار همین دیروز بود که اندر احوالات سی سالگی و دنیای تازه آن می نوشتم.

اما من هنوز هم مثل یک جوان در آغاز راه، دلم پر میزند.

هنوز هم با دلخوشی های کوچک، ذوق زده میشوم.

هنوز هم بزرگترین شادی و خوشبختی ام، دیدن لبخند رضایت و آرامش نزدیکانم است.

هنوز هم در دنیای کودکی بچه ها غرق شده ام و نمی توانم فصل بزرگ شدنشان را تصور کنم.

هنوز هم وقتی به پارک میروم، اگر خلوت باشد سوار تاپ میشوم.

هنوز هم موقع خریدن بستنی و لواشک و...با بچه ها، یکی هم برای خودم میخرم و بچه ها هم میدانند که سهم من مال خودم است .

و ترجیح میدهم با کسانی که میگویند روزهای خوشی ات همین حالاست و بچه ها که بزرگ شوند ایام دلشوره و اندوه ات فرا میرسد خیلی هم صحبت نشوم چرا که معتقدم به آن نیروی لایزال که وصل شوی این دلشوره ها هم رنگ میبازند به مدد خودش.

داشتم میگفتم که سی و پنج هم آرام و بی صدا رسید.

تا همین دو ، سه سال قبل، روز تولدم که میرسید تلفن لحظه به لحظه زنگ میخورد و من گاهی در جواب دادن کم می آوردم.

اما حالا چند وقتی است که تبریکهای تلفنی رنگ باخته ، و بیشتر تبریکها سهم فیس ب.و.ک میشود و بعد هم این شبکه های رنگارنگ... .

خاصیت پیشرفت دنیا همین است، همه روز تولدت را به کمک ریمایندرها به یاد می آورند و بعد هم به یادت می آورند و صداها هم کم کم محو میشود.

اما همین هم خوب است، و کلی انرژی مثبت در آن نهفته است.

حسین و نورا برایم نقاشی کشیدند و شب هم همگی رفتیم زیر پل خواجو در کنار زاینده رود پرآب و لرزان لرزان بستنی خوردیم و نورا بازهم به من گفت که نباید تولد من باشد و همه تولدها متعلق به خودش است.

بعد هم یک کیک جانانه پختم و شمعی گذاشتم و با نورا با هم فوتش کردیم.

و من لحظه فوت کردنم آرزو کردم، اولی رفت گوشه قلبم و سر مگو شد برای خودم و دومی هم سلامتی و صلح.

همسر یکی از دوستانم با وجود موقعیت بالای مادی و معنوی که داشت به سوریه رفت و شهید شد ، آنهم با پیکری که هنوز برنگشته است و من لعن میفرستم به جنگ افروزان و صبر میخواهم و آرامش برای خانواده اش و آرزو میکنم که سهم مسلمانان ازین همه جنگ و ظلم بی انتها به انتها برسد و یک دنیای آرام را تجربه کنند.

بزرگترین تفاوت تولد دوران کودکی با بزرگسالی در رنج هایی است که میبریم.

در کودکی از ته دلت لبخند میزنی و هیچ اتفاقی در آن سوی دنیا هم  تو را نمی آزارد چرا که در دنیای خودت به سر میبری اما بزرگ که میشوی لبخند ها شکننده اند اگر که در دلت رنج ها را یدک بکشی.

دلتان پر از لبخند، در آستانه بهار،

و بهارتان پر از بنفشه... .

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۴/۱۲/۱۷
  • ۵۷۸ نمایش

نظرات (۶)

بهار زندگیتان سبز امیدوارم سالیان سال سلامت و شاداب و سرزنده باشید
متاسفانه پیشرفت تکنولوژی که هدفش نزدیک کردن فاصله هاست، روزبروز ازهم دورترمون کرده...
انشاالله خدا به خانواده این شهدا صبر بده واقعا سخته
سال خوبی در انتظارتون باشه

پاسخ:
ممنون دوستم
سال خوبی برای همه... پر از آرامش و صلح و ثبات
سلام
همه سالهای خوب گذشته ات و سالهای آینده ات، همیشه  برتو مبارک باشد. به امید عاقبت به خیری شما و عزیزانت.
پاسخ:
ممنون فاطمه جانم..عاقبت بخیری هممون
  • ما(من و گاهی بابا )
  • تولدت مبارک

    لعنت به جنگ...
  • قاسم صفایی نژاد
  • مبارک باشه. البته حتما نورا راست میگه و همه تولدها متعلق به خودشه :)
  • سیده ای که شفا گرفت
  • تولدتون مبارک
    ان شاالله همراه بهار همیشه سبز و شاد و سلامت باشید

    منم خیلی اهل بستنی خوردن و تاب سواری هستم!!!!
    ایدین عزیز تولدت خیلی خیلی مبارک باشه...به به چه مراسم شامی ،جای ما خالی.

    سال نو رو پیشاپیش تبریک می گم.امیدوارم سال 95 سالی پر از اتفاقات خوب باشه و همه عزیزانت در سلامت و عافیت به سر ببرن.نورا و حسبن عزبر هم حسابی عیدی بگیرن.

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی