آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

یک ماه

چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۵۸ ق.ظ

علی یک ماهه شد.

ساعت هفت و نیم جمعه صبح در حالی که از بیداری شب گذشته، تلو تلو میخوردم فر را روشن کردم و بساط کیک گردویی دارچینی را فراهم کردم و بچه ها با بوی کیک از خواب بیدار شدند.

بعد هم بساط عکاسی را فراهم کردیم و بعد از آن هم شال و کلاه کردیم و بعد از یک ماه رفتیم گردش.

و تو فکر نکن که همه این اتفاقها در شرایط کاملا گل و بلبل اتفاق می افتد آنهم با بچه های بازیگوش ما.

کیک وشیر می آوریم که نوش جانمان کنیم یکی در کیک چنگ میزند و آن یکی شیر را روی میز میریزد و .. درخیابان هم باید کاملن مراقب باشی که وسط خیابان نپرند و در رستوران هم یکی نوشابه میخواهد و آن یکی اصرار دارد هنوز هم روی صندلی غذای کودک بنشیند و بدون آن غذایش را نمیخورد و ما کماکان باید تمام وقت حرف بزنیم در جهت راضی کردن این یکی و آن یکی.

صبح ها هم قصه زیادی شیرین میشود پدر ساعت شش و سی دقیقه میرود و من میمانم و این سه تا که حسین و نورا بایستی به موقع بلند شوند و صبحانه بخورند و سوار سرویس شوند.

از یک طرف موهای نورا را میبافم و از طرف دیگر ظرف تغذیه حسین را آماده میکنم و از طرفی هم علی گریه میکند و من چشمم به ساعت است و عقربه هایی که پشت سر هم میدوند.

اما این روزها را خیلی دوست دارم، روزهای رشد و بالندگی که علاوه بر سختی ها و در گیریهایش که تخلیه انرژی مان میکند، شیرینی ها و لبخند های خودش را هم برایمان به ارمغان میآورد.

وقتهاییکه بی یار و یاور میشوم حسین، علی را بغل میکند تا من حداقل غذایی بخورم و نورا مادرانه لباسهای علی را برایم آماده میکند و حتی یکبار که غفلت کردم دیدم در حال پماد زدن به پای علی است.

مثل گذشته نمیتوانم برای بچه ها کتاب بخوانم و بازی کنم که امیدوارم این نیز بگذرد و به شرایط گذشته برگردیم.

دوازده مهر تولد پدرم بود.

دلم میخواهد به او بگویم که جای او این روزها چقدر خالیست.

الحمدالله علی کل نعمه... 


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۵/۰۸/۰۵
  • ۴۴۰ نمایش

علی

محمدحسین

نورا

نظرات (۷)

اداره کردن سه تا وروجک البته سخته .کمی زمان می بره مدیریت شرایط جدید .من همیشه میگم ادم از فعالیت زیاد خسته و شکسته بشه خیلی بهتر از اینکه از روی تنبلی بیکاری و علافی زنگار ببنده.
ادم فعال شادتره و به شدت این موضوع رو قبول دارم .
خسته نباشی
مبارک باشد و روزهایت همچنان پرنور
  • مریم دایی جان
  • سلااااااام
    با همه ی سختیاش هم چنان فکر می کنم از جذاب ترین روزهاست!
    با همه سختی ها و درگیری ها قطعا بعدها از این روزهای پرتلاطم به خوشی و شادی یاد میکنید و دلتنگشان میشوید
    تنتون سلامت و دلتون شاد و جمعتون جمع
    یک ماهگیش مبارک باشه ... خدا قوت ... روزهای سخت ولی شیرینی رو می گذرونی ... امیدوارم خدا بهت توان و قدرت مضاعف بده ... 
    پستهاتم همیشه بدون استثنا اشک توی چشمهای من میاره ... خیلی صاف و زلاله و روحم رو قلقلک میده ...
  • سیده ای که شفا گرفت
  • هههههههههه
    خیلی لذت بردم دقیقا مثل زندگی خود ماست واقعا البته برای من کمی تفاوت داره
    مثلا همسرم دیرتر می ره سر کار و خیلی کمکم می کنه موقع هایی که هست اما ظهر ها که باید با این وروجک برم دنبال روشا مدرسه خیلی دیدینی هست واقعا

    شاد باشید و سلامت و عاقبت به خیر ان شاالله

    التماس دعا

    مادر خانوم جان برای سومین بار مامان شدید؟

    واااای چقدر عالی

    خوش خبر باشید مادر خانوم جان


    ماشاء الله هزار الله اکبر به همت شما

    خدا شما و فرزندان عزیزتان را حفظ کند إن شاء الله



    سلام :)))))

    پاسخ:
    سلام به روی ماهت خانم مهندس
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی