آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۸۹ ثبت شده است

رنج

۲۶
ارديبهشت

 

دلم گرفته...بازهم دلم گرفته و مثل همیشه سراغش می روم تا حرفهایش مرهمی برای دل خسته و رنجیده ام شود

سوگند....به این شهر سوگند...به تو ای محمد سوگند(سوره بلد)

دلم میلرزد، کتابش را میبندم و به قلبم میفشرم خدایا چه میخواهی به من بگویی؟ بار دیگر کتاب را باز میکنم

 سوگند....به این شهر سوگند...به تو ای محمد سوگند که ما انسان را در رنج آفریدیم.

چشمهایم را میبندم و رنج هایم را میشمرم....بهار است و عطر یاس زمین و زمان را پرکرده و من شما را به یاد می آورم و ناگاه رنج های شما را هم میشمرم...طفلی بیش نبودید که با مرگ مادر شادیهای کودکانه تان بغضی شد در سینه تان و بابزرگ شدن لحظه به لحظه تان  رنج هایتان هم قد کشید ...اما رنج های من کجا و رنج های شما کجا.

 من خسته ام و شما دلشکسته... رنج های من مرا زمینگیر کرده اما رنجهای شما به شما بال پریدن داده ...رنجهای من برای ندیدن روی آسایش درین دنیاست و رنجهای شما در اشتیاق دیدن روی آسایش در آن دنیا...من رنج میکشم چون نمیبینم اما شما رنج کشیده اید چون همیشه میدید...من رنج میکشم از سکوتی که در برابر حق میکنم و شما رنج کشیده اید از سکوتی که در برابر شما کرده اند...من رنج میکشم ازین که مولایم را گاه و بیگاه فراموش میکنم و شما رنج کشیده اید تا مولایمان هیچگاه فراموش نشوند...من رنج میکشم ازینکه پهلویتان شکسته است و شما رنج کشیده اید از عهدی که به فراموشی سپرده شده است...من رنج میکشم از اینکه قبرتان پنهان است و شما رنج کشیده اید از اینکه قدر مولامان پنهان مانده...بانوی من میدانم که شما از رنجی که من میکشم رنج میبرید اصلا فرق رنج های من و شما از زمین است تا آسمان


بانوی من

من بالی میخواهم

بالی میخواهم تا از زمین و رنجهایش کنده شوم...تا شاید

تا شاید که شما را ببینم رنجهای خویش را فراموش کنم

 

تقدیم به حضرت زهرا...به امید گوشه چشمی