آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

معنا

۱۹
مهر

دلم میخواهد نوزادی علی را لحظه به لحظه مزه مزه کنم.

یک جوجه گرم و نرم و سبک در آغوش من.

عجیب شیرین و خواستنی است این تجربه سوم.

حس میکنم قلبم سه تکه شده است و هنوز گنجایشش کم است، باید برای هر سه شان گسترده شوم،برای غمها و رنج ها و شادیهایشان.

این روزها سخت است، عادت ندارم سختی ها را پر رنگ.کنم چرا که میدانم این روزها هم میگذرد چه برای من و چه برای آنهایی که فکر و دغدغه شان یک لحظه رهایم نمیکند و فقط دلخوشم به خدایی که نگاهمان میکند و سعه صدرمان میدهد.

و این روزهای من قرین محرم شده است، برشی از یک تاریخ که گل های سرسبد آفرینش، پر پر میشوند.

هر چقدر هم که پردرد باشی در مقابل درد و رنجهای این خانواده، بازهم شرمنده میشوی.

و در کلاس حضرت زینب، مشق میکنی که جهت دار زندگی کردن، به رنجهایت هم معنا میبخشد و آنها را زیبا و انسان ساز می کند.

شبها، بچه ها مشکی میپوشند و با پدرشان به مسجد می روند.

نورا به من میگوید تو نمیتوانی با ما بیایی چون یک بچه خیلی کوچک داری و بعد هم برای دلداری من میگوید یک خورده که صبر کنی بچه ات بزرگ میشود و میایی و بعد هم بی حد به قربان صدقه علی میرود و سرتاپایش را بوسه باران میکند و میرود.

و من دلخوشم به این خاندان و محبتشان که ناجی مان میشود در این زمانه پر تلاطم.

و تو ای کشتی نجات،

ای عطشان

ای خون خدا

ای کشته اشکها

ای حسین جان 

فرزندانم را دست گیر باش تا ابد


نسخه پیچیدن برای زندگی آدمها، گاهی اشتباه است.
یعنی از یک جایی به بعد خود آدمها اجازه این نسخه پیچی را نمیدهند.
یکی از نمونه های آن همین مقوله فرزند آوری است.
و بنظرم آنقدر این مقوله مهم است که یک زوج در مقابل هر تصمیمی که میگیرند باید کاملا متعهد باشند.
خیلی ها به سبب کامل نبودن شرایط مادی زیر بار آن نمی روند که بنظرم اگر فقط مشکل همین است یک جاهایی قدرت و توکل بر خداوند را نادیده گرفته اند و خیلی ها هم به سبب شرایط اجتماعی،اشتغال و شرایط روحی و... که بنظرم مقوله مهمتری است دچار تردید هستند که باید این تردید کاملا حل شود چون تربیت صحیح بچه منوط به جور بودن همین شرایط است.
در مورد تعداد بچه ها هم همین امر صادق است اما یک جاهایی تفاوتها را خوب حس میکنی،آنجایی که میبینی یک زوج با امکانات مادی کاملا معمولی چندین بچه دارند که یکی از یکی فرزانه تر و مودبتر ...آنقدر که دلت میخواهی زندگی شان را رصد کنی و رمز این همه توانایی و موفقیت را دریابی و بعضی ها هم با وجود یکی، دو فرزند در امر تربیت همانها هم وامانده اند.
تربیت با عشق و آگاهی، تربیت با مال حلال و توکل بر خدا ،قطعا درختی را بار میدهد که ثمره آن هم دلنشین است. 
ما نه از جمله آن خانواده های کامل و پرفکتیم که بشویم مایه حسرت و الگوی عده ای و نه آرزو میکنیم جزو آنهایی باشیم که در جا زده اند.
ما فقط خیلی بچه ها را دوست داریم و یک علت آنهم خود من و تک فرزندی ام بوده که همیشه آرزوی خواهر و برادرهای خوب را داشته ام... .
القصه...همه جوجه هایشان را آخر پاییز می شمارند اما ما جوجه هایمان را آخر تابستان شمردیم...سه تا.
علی نازنین ما شب عید غدیر بدنیا آمد.
حسین و نورا غرق شادی شدند و من حس کردم که چقدر علی باید خوشبخت باشد که وقتیکه چشمهایش را باز میکند دنیایی را تجربه میکند که در آن یک خواهر و برادر مهربان دارد.
صبح اولین روز مهر رسید و محمد حسین رفت کلاس سوم و نورا هم رفت به مهد کودک.
و حالا من مانده ام و فرشته نازنینی که بوی خدا میدهد.
خدایا به عدد آفریده هایت از تو سپاسگزارم.