آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

امید

۳۰
ارديبهشت

اینکه به شرایط بد نبازی و سعی کنی پیروز میدان باشی، همت بلندی میخواهد.

دنیای ما خیلی عجیب است.

دنیا و پیش آمدهایش.

پیش آمدهایی که از خیلی ها قهرمان می سازد و از خیلی ها هم بازنده.

یک جایی ممکن است آنقدر کم بیاوری که به دنیا بگویی که بایست ، حقیقتا بایست ،من میخواهم پیاده شوم.

اما هستند کسانی که امیدوار و قدرتمند تا آخرین نفس می ایستند اما به دنیا نمیگویند بایست ... .

و یکی از نمونه های بارز آن برای من، نویسنده این وبلاگ بود.

پزشک جوانی در امریکا که پنج سال با بیماری اش جنگید.

اما وبلاگش پر از امید و سفرهای رنگارنگ و تجربه های قشنگ بود و البته که هست و خواهد بود.

اما وقتی که زمان رفتن میرسد باید رفت.

روحت شاد باشد دختر نازنین.

الهی که آن دنیا برایت قشنگ باشد

آنقدر قشنگ تا که شاید ذره ای از رنج این دنیا از تن نحیفت بدر شود.



راه

۱۸
ارديبهشت

این اردیبهشت نود و شش را باید قاب گرفت.

پر از باران،پر از هوای خوش، پر از رایحه های معطر.

باران که میبارد پیاله مخصوص مان را در ایوان میگذاریم و آب نیسان مینوشیم.

کنار ایوان نشسته ام و نم نم باران را نگاه میکنم، نورا زیر قطرات باران، بالا و پایین میپرد و برای خودش میخواند: و جعلنا من الما حیا

و من ته دلم غنج میرود که نورا امسالش را در مهد قرآن بود.

آنهم از نوع خوب و معتدلش.

هزاران بار جای شکر و سپاس دارد.

نمیدانم چرا امروز حس کرده ام پر از تجربه ام.

آخر من کجای این دنیا را فتح کرده ام که این حس الکی قلمبه شد در دلم.

اما فکر کردم که راستی راستی،  چقدر حرف و راه دارم که باید به بچه ها نشان بدهم.

حس میکنم دوست ندارم که آنها بی راهه ها و سنگلاخ ها را تجربه کنند، دوست ندارم آزموده های خطا دار را تجربه کنند، دوست ندارم... .

احتمالا یک روزی پدر و مادرهای ما هم پر ازین حس ها و دوست داشتن ها و دوست نداشتن ها بوده اند.

و تاریخ همیشه تکرار میشود... .

کویر....