آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

صبح

۲۶
مرداد

همین چند روز قبل بود، صبح زود

نورا از خواب بلند شد و آمد کنارم و گفت چقدر صبحها هوا دل انگیز است.

راست هم میگفت

یک هوای ملس و خنک و دل انگیز

یاد حدیثی از امام صادق افتادم که فرموده اند حال و هوای بهشت مانند صبح های تابستان است،قبل از طلوع آفتاب  (غدوات الصیف)

نور هست و خنکی.

همین شمه ای از بهشت ما را بس.

و آرزویی که برهیچکسی عیب نیست

و بهشتی که به بها دهند و نه بهانه.


پسرم

۱۸
مرداد

نه ساله من، صبحها، از در خانه که بیرون میرود یک نگاهی میکند و میگوید به ایستگاه که رسیدم خبرت میکنم، و من غرق در کارهای خودم، با صدای زنگ تلفن متوجه میشوم که به ایستگاه رسیده، زنگ دوم یعنی که سوار اتوبوس شده و زنگ سوم یعنی اینکه به کلاس وارد شده و زنگ آخر که هنگام ظهر است یعنی اینکه سوار اتوبوس برای برگشت به خانه شده است.

و در هر نوبت تلفن که شاید ده با بیست ثانیه بیشتر هم نباشد، هر دویمان قوت قلب یکدیگریم و به هم نشان میدهیم که هوای هم دیگر را داریم در این دنیای پرت و پلا.

راستش پشت تلفن صدایش یک جور دیگر است، مهربانتر و مردانه تر آنهم با یک صدای باریک.

گاهی یک تلفن پنجمی هم داریم و آن هم در مسیر برگشت، نزدیک سوپرمارکت های خانه که میرسد چک میکند که خرید خاصی لازم دارم تا برایم انجام بدهد یا خیر ؟

و حالا دو روز است که به اردو رفته است.

تالاب چغاخور شهرکرد.

وفقط در دوبازه نیم ساعتی در روز، تلفن در اختیارش است که با ما صحبت کند.

با آب و تاب تعریف میکند که چه ها کرده اند و چه هیجانی در اردو جاری است، دلش میخواهد با نورا هم حرف بزند و کلی با هم حال و احوال میکنند و بیخیال تمام موش و گربه بازی هایشان شده اند.

برای علی هم حرف میزند و کلی ذوق میکند.

آخر کار هم میگوید که باید برود، میگویم جان مادر دلم برایت یک ذره شده است میخندد میگوید من بیشتر.

خدایا من پسرم را به تو سپرده ام.

خدایا عاقبت بخیرش کن.

همه بچه ها را... .

معصومیت

۱۱
مرداد

بچه ها..

این بچه های معصوم و پاک...

و ظلمی که بر آنها روا میشود و حکایت قصه های تلخی که این روزها اتفاق افتاد.

گاهی اتفاق می افتد، آنهم با تمام وسواسهایی که در مراقبت از آنها بخرج میدهیم و گاهی هم سهل انگاری و گاهی هم رها کردن های بی منطق.

اما وقتی که اتفاق می افتد ما میمانیم و رنج و اندوه بزرگی که بر این حجم از معصومیت وارد شده است.

حس میکنم این معصومیت و مظلومیت بچه ها ابعاد خیلی وسیعی دارد.

خیلی وقتها که از دست بازیگوشی و حرف گوش نکردنهای بچه ها عصبانی میشوم و بطبع آن با آنها برخوردی  هم میکنم، اما آخرش خودم را میبینم با کلی عذاب وجدان.

چراکه حس میکنم اگر خطایی هم در رفتار آنها میبینم، آن خطا و اشتباه رد پای رفتار خود ما با آنهاست.

و اینجاست که این معصومیت را بیشتر حس میکنم.

تابستان هم در حال گذر است و حالا به نیمه خودش رسیده است.

یادم به آن روزهای تابستان های خودم که میافتد هنوز هم مزه روزهای شاد آن را حس میکنم.

مسافرتهای خوب، گردشهای مفرح، بازی کردن با بچه های کوچه و رفتن به مهمانیهایی که معمولا به یک شب ختم نمیشد.

یادم می آید که چقدر خوش میگذراندیم با بچه های فامیل و چقدر عمه ها و خاله ها مهربان بودند و چه سخاوتمندانه پذیرایی مان میکردند.

و دقیقا به همین دلایل است که تمام سعی ام بر این است که به بچه ها خوش بگذرد.

پارک زیاد میرویم، و سعی میکنم برای آخر هفته ها برنامه ریزی برای رفتن به یک جای تفریحی را هم داشته باشیم.

مهمانی ها هم که جای پررنگ خودشان را دارند.معمولا بچه های اقوام زیاد به خانه ما می آیند و شب می مانند و منهم در نقش زن عمو و یا زن دایی (که ایکاش یک واژه دیگری برایش میبود)سعی میکنم مهربانتر از همیشه باشم.

غذاهای مورد علاقه شان را بپزم، بازیهای مورد علاقه شان را انجام دهیم و پارکهای مورد علاقه شان برویم و ته تمام این ماجراها برق شادی  که در چشمانشان میدرخشد، برایم کافیست.

کاش بچه ها که بزرگ میشوند من هم، یکی از خاطرات شیرین روزگار کودکی شان باشم.

پ.ن اول:در کنار تمام بدیهای این روزگار خوشحالم که بچه هایم به زمانی رسیده اند که برنامه های خوب کودک برایشان پخش میشود

کتاب های خوب برایشان چاپ میشود و عرف جامعه به این نتیجه رسیده است که دینداری و حجاب و...با زور و اجبار به دست نمی آید و برای آن باید انرژی مثبت گذاشت.

پ.ن دوم.از بدیهای این روزگار بی اخلاقی ها و تجسس هایی است که به شدت باب شده و در شبکه ها هم دست به دست میچرخد، طرف را متهم به کار غیر اخلاقی و بعد هم دروغ و بعد هم ریا... میکنند، خوب است که خدا در جای خودش خدایی میکند، باور کنید این مدل تجسس ها و قضاوت ها و انگ زدن ها حتی اگر درست هم باشد از مکارم اخلاق نیست و از مسلمانی بدور است.