آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

جمعه

۳۱
فروردين

صبح های جمعه بعد از نماز صبح، میروم بالاسر نورا و گونه اش را میبوسم و میگویم امروز هم میایی؟ با اینکه ممکن است خیلی خوابش هم بیاید اما چشمهایش را ریز ریز باز میکند و همراهی ام میکند تا مسجد.

امروز که راهی شدیم سوار کالسکه اش کردم.

نورا ،تنها دختر بچه، جمعه صبح های ندبه مسجد است.

با خانم های پیر کلی رفیق شده و موقع صبحانه که میشود سفره پهن میکند و در پذیرایی سهیم میشود.

موقع برگشت، چندین نفر از خانمها من و نورای کالسکه سوار را که دیدند گفتند داری آماده رفتن به کربلا میشوی؟ الهی با همین کالسکه و بچه ها بروی پیاده روی.

آنقدر دلم قنج رفت که حس کردم هیچ دعایی قشنگ تر ازین نمی توانست صبح جمعه سوم شعبان من را بسازد.

تولدت مبارک سرور من.

قرار ما بین الحرمین تان.