آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

وقت

۲۷
ارديبهشت

هفته اول ماه مبارک را سه روز، پشت سر هم، افطاری دادیم.

افطاری کلاس حسین و دو روز دیگر هم دوستان و اقوام.

دو علت هم داشت، یکی اینکه تمیز و مرتب کردن خانه ما برای هر بار مهمانی از غذا پختن و... هم سخت تر است و دیگر اینکه دلم میخواست بقیه روزهای ماه مبارک  فکرم درگیر مهمانی و غذا و ملزومات آن نباشد و انرژی ام را جای دیگری صرف کنم.

پیچ تلویزیون و اخبار و سریالها را هم بسته ایم.

ترجیح میدهیم به جای اینکه دوساعت به تلویزیون خیره شوم دست بچه ها را بگیرم و برویم دعای ابوحمزه مسجد سرکوچه مان، هم بچه ها بازی میکنند و هم من دلم، آرام میگیرد.

الحمدلله علی کل نعمه.


پیشواز

۲۲
ارديبهشت

به پیشواز ماه مبارک که رفتیم گفت من هم روزه میگیرم

باورم نمیشود که پسر یازده ساله ریزه میزه من امسال روزه دار است.

البته پارسال هم یک چند روزی روزه کامل گرفت.

برای تولدش قران با ترجمه علی ملکی را هدیه گرفتیم و حالا هر روز یک صفحه اش را میخواند.

سال تحصیلی گذشته برایش بهترین سال بود، اول از همه وجود معلم نازنینش که با اقتدار و محبت و ایمانش تاثیر بی نهایت مثبتی داشت برای حسین و بعد هم این کلاسهای مهدویت هم برای نورا و هم حسین که هر دو خانگی است، با بهترین مربی ها که آن هم ازآن رزق های معنوی است که امیدوارم لایقش باشیم و درین روزگار ناخوشایندی که دیگر نه دین مانده و نه دنیا، مایه قوت قلب است.

دم افطار که میشود سفره پهن میکنند و عاشق این آب جوش نبات گلاب زعفرانی اند.

هر سه تایشان.

و چقدر این ماه مهربان است، خدا کند دلهایمان حکمت و معرفت جاری درین ماه را دریابد.

اینکه هر سحر با دعای سحر زنده میشوی و آیه آیه وحی را مزه مزه میکنی و شبها با دعای افتتاح و ابوحمزه دل و جانت درخشان میشود یعنی احیای قلب و جان..یعنی رمضان بهترین ماه خداست که خدا بنده نوازی ات میکند.

انقدر درگیر این دنیای سراسر ماده شده ایم که شاید در فهممان نگنجد که در این ماه چه غوغایی است و چه خوان گسترده ایست اگر که بخواهیم حظش را ببریم.

التماس عا

رمضان ۹۸

کتاب

۱۴
ارديبهشت

کتاب خاطرات سفیر و رهش را خواندم.

خاطرات سفیر خیلی دلبر و شیرین بود، با اینکه غالب کتاب مباحثه و مناظره و بحث های اعتقادی بود اما نیلوفر شادمهری توانسته است این فضا را خیلی خوب با خاطرات دانشجویی در فرانسه گره بزند و یک کتاب خوب و با ارزش را به یادگار بگذارد.

و اما کتاب رهش...

کتابی که با اینکه نام رمان داشت اما خیلی هم رمان نبود و بیشتر کتاب پر بود از جر و بحث و دعوا و کنش و واکنش... .

و اینکه کتاب فضای تلخی دارد.

حتما امیرخانی در این کتاب کار ویژه ای کرده است که اینقدر برای خریدنش صف کشیدند و جایزه بهترین کتاب هم به این اثر رسید، اما هر چه که بود من دوستش نداشتم و موضوع کتاب آلودگی تهران و بی تدبیری هایی است که منجر به نابود شدن فضای سبز و معماری و ساخت و سازهای غیر اصولی در شهر شده است.

کتاب زندگی شرقی غربی من از دکتر آنه ماری شیمل، را هم خواندم.

 یک بانوی شرق شناسی که با خواندن حدیثی از حضرت علی مسیر زندگی علمی اش تغییر میکند

: مردم در خوابند و وقتی که میمیرند از خواب برمی خیزند

کتاب خوبی بود که سنگینی خودش را داشت و باید برای خواندن آن دقت و تمرکز داشت.

کتاب خوب بخوانیم:)