آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفر به کربلا» ثبت شده است

شرح کامل سفرم را در اینجا نوشته ام

اما از یاد نمی برم که :

به کربلا که رسیدیم بعد از استراحتی، از هتل به سمت حرمین رفتیم

حسینم در آغوشم بود و دلم بی قرار، انگار راه را گم کرده بودیم

ازین کوچه به آن کوچه...تا اینکه حسین را به پدرش سپردم و  یک کوچه را تا انتها دویدم که ببینم راه کجاست

به انتها که رسیدم سرم را چرخاندم و حرم را دیدم  قلبم به شماره افتادم مثل بیداری که خواب میبیند

کمی جلوتر رفتم و به طرف دیگرم نگاه کردم .... و یک حرم دیگر

تازه فهمیدم که در بین الحرمینم

تمام من به فدای تو یا حسین

بسم الله

13 مهر89 ساعت 5.30 دقیقه صبح…شلمچه 

جایی که همیشه دوستش داشته ام…اینجا مزار شهدای گمنام است..جمعیت عظیم زائران در حسینیه شهدای شلمچه منتظر نشسته اند وطنین زیارت عاشورا فضا را عطرآگین کرده…برای زیارت شهدای کربلا از شهدای ایران عبور میکنیم

 

ساعت 2 بعد از ظهر…در مرز خیلی معطل شدیم و محد حسین انقدر با تانکها بازی کرد که خوایش برد .

 سوار اتوبوس شدیم و دو تا ماشین بزرگ اپل با سربازان عراقی که جلیقه های پر از فشنگ پوشیده اند اتوبوس زائران را اسکورت میکنند…

ما وارد بصره شدیم و از کنار اروند عبور کردیم این شهر با اینکه قدمت بسیار زیادی دارد اما کوچه ها و خانه هایش ظاهری خراب و فرسوده دارد اما اغلب ماشینهای مدل بالا سوارهستن و پشت بام همه خانه ها دیش ماهواره هست (البته به خاطر اینه که با آنتن معمولی اصلا هیچ کانالی قابل رویت نیست) و هر صدمتر یه شهربازی دارد که اگه محمد حسین بیدار بود کلی ذوق میکرد.


توی بصره یه ماشین دیدم که پشتش نوشته بود” الامانته لموسی بن جعفر”..یاد بیمه ابوالفضل روی ماشینهای ایران افتادم…دلم لرزید…هنوز کلی راه داریم.

ساعت 9 شب..نجف…هتل سلسبیل

هتل ما درست روبروی مسجد کوفه است و این یعنی که ما در شهر کوفه هستیم ،شهری که انگار بوی تنهایی و غربت و بی وفایی در همه جای آن موج میزند..دلم برای دیدن حرم مولایم لک زده ما کلی از حرم دورهستیم تا اذان صبح باید صبر کنم.

 

14 مهر

ساعت 3 صبح عازم حرم امیرالمومنین شدیم 3 بازرسی اولیه داشتیم و یه بازرسی نهایی که به دقت همگی تفتیش میشدیم…دوربین ممنوع…موبایل ممنوع…تنها و تنها حضور قلب…فراموش نکن اینجا نجف حرم مولامان علی است.


علی جان..در چند متری ضریحت تنها به نظاره نشسته ام . یا علی جان در میان این شهر خراب که خاکش غبار آسمان است و آسمانش تیره و تار…حرم شما گوهری است یاعلی جان ایوان طلای شما، صمیمی ترین جای دنیاست …عجب ذکری است نام شما علی جان…ذکر نام شما، عبادت است.

با اینکه حرم مولامان تنها یک صحن دارد و گنبد طلایی اش چون نگینی در وسط این صحن و سراست..عجیب صمیمی است…و با وجود کوچکی و امکانات کمش عجیب ابهتی دارد این حرم…ابهتی معنوی…ابهتی در قامت امام اول شیعیان.

15مهر

هنگام ظهر است و من روبروی ایوان طلا مناجات حضرت علی را میخوانم…وقت نماز میشود،نماز جماعت در حیاط کوچک حرم.

بین خانمها و آقایان پرده ای کشیده میشود و نمازگزاران زن ومرد هرکدام به 2 امام به صورت جداگانه اقتدا میکنند…حتی یه بلندگو هم در حرم نیست صدای مکبر هم به سختی شنیده میشود و در مواردی هم صدای 2 مکبر با هم تداخل میکند که این مسئله باعث سردرگمی نمازگزاران میشود.

ساعت 3 بعد از ظهر

اول میثم تمار را زیارت میکنیم و بعد هم وارد مسجد کوفه میشویم.

یک زن هندی خرج مرمت مسجد کوفه را برعهده گرفته و آن را شبیه مسجد النبی بازسازی کرده اند.بسیار زیبا و با ابهت..در روایات داریم که مسجد حضرت بعد از ظهور مسجد کوفه خواهد بود  این مسجد تنها جایی در عراق است که نماز در آن کامل خوانده میشود ،این مسجد با این همه عظمتش و زیبایی اش دل نگرانم میکند دل نگران روزی از تاریخ که مولایمان در محراب آن ضربت خوردند.


محمدحسین تو حیاط مسجد که با سنگهای سفید و براق فرش شده لیز میخورده و میدوه و انقدر شاد و خوشحاله که من رو هم از دلنگرانی در میاره

 

و مشغول انجام اعمال مسجد کوفه میشویم.

 

بعد از مسجد کوفه راهی حرم مسلم و هانی میشویم و قتی مقبره مسلم را میبینم بی وفایی کوفیان بازهم به دلم چنگ میزندو از طرفی به وفا و جوانمردی مسلم حسرت میخورم

کمی آنسوتر از مسجد کوفه خانه امیرالمومنین است که آنچه از ظاهر این خانه برمیاید، خانه ایست بزرگ با چندین اتاق متعدد که هر اتاق به قول عراقیها متعلق به یکی از فرزندان حضرت است و در هر اتاق هم سجاده ای پهن کرده اند  و میگویند اینجا به طور مثال مقام زینب (س) است و میگویند بیا بایست و نماز بخوان و اینجا را ببوس و پول بده!! چه میتوان گفت؟ علی در میان شیعیانش هم تنهاست…خیلی جا ها توی این سفر معنای این جمله رو درک کردم.

من نگاهی گذرا به خانه میاندازم محمود هم که اصلا داخل خانه نمیشود و میگوید اینجا شاید مکان خانه امیرالمومنین باشد اما این خانه، خانه حضرت نیست..محمد حسین رو بغل میکند و میرود…توی این سفر بار نگهداری محمدحسین بیشتر روی دوش محمود بود…هرچند که محمد حسین تاحالا بیشترین همکاری رو با ما داشته و اذیتی برای ما نداشته…الهی شکرت.

15 مهر

امروز روز آخر ما در نجف است نماز صبح را حرم بودیم و بعد از آن آرامگاه کمیل را زیارت کردیم و بعد هم مسجد سهله…مسجد سهله هم مشابه مسجد کوفه اعمالی دارد…


اما این سرزمین عراق،سرزمین عجیبی است از حضرت آدم تا ختمی مرتبت…بیشتر پیامبران ردپایی در این سرزمین دارند…کاش هرچه زودتر این سرزمین از فقر و فلاکت و استعمار رها شود.

یک مرد راهنما که عرب بود میگفت این مسجد از جهت آنکه دعاهایمان در این مکان سریعتر و سهل تر مستجاب میشود سهله نامیده میشود. در روایات داریم که مسجد سهل محل زندگی حضرت پس از ظهور است.

نماز ظهر در حرم هستیم و بعد از آن به سمت وادی السلام میرویم آرامستانی که سرار نور و آرامش است محمد حسین بال و پری پیدا کرده اینجا…به همه جا سرک میکشد…


ابتدا مرقد النبیین(حضرت هود و صالح) را زیارت میکنیم و بعد هم آقای قاضی(استاد آقای بهجت)…

 

میگویند وادی السلام دری از درهای بهشت است…از وادی السلام که بیرون میآیم دو خلعت(کفن) میخرم یکی برای خودم و یکی برای محمود..این تنها چیزی است که از نجف میخرم.

نماز مغرب را خوانده ام و حالا در صحن حرم جلوی ایوان طلا نشسته ام و به دعای کمیلی گوش میدهم که در حرم امیرالمومنین طنین افکنده است…انگار در بهشتم…من و دعای کمیل و حرم مولایم علی؟؟…الهی شکر.

محمدحسین خیلی زود با این بچه های عراقی صمیمی میشود…انقدر که بچه های قشنگی هستن…چیزی که برام جالبه اینه که عراقیها وقتی به حرم میاییند زیباترین لباسها رو به تن خودشون و بچه هاشون میکنند انگار که به یک عروسی و یا مهمانی مهم دعوت هستند …وچه دعوتی بالاتر از حضور در پیشگاه حضرت علی.

لحظه وداع رسیده با چشمانی اشکبار از حرم بیرون میایم باز هم غربت کوفه و این شهر خاک گرفته را حس میکنم.

16 مهر

ساعت 5 صبح از نجف به سمت سامرا میرویم.سامرا شهری است سنی نشین که حرم عسگریین(امام هادی و امام عسگری) و همچنین حرم نرجس خاتون و حکیمه خاتون اینجا واقع شده…و به جهت آنکه چند سال قبل آنجا را با خاک یکسان کردند حرمین به شدت کنترل میشد و روی پشت بام های دور تا دور حرم سربازان مسلح ایستاده بودند…


از طرفی خدا را شکر میکنم که به جهت امنیتی که فراهم کرده اند توانستم امامانم رو که خیلی ها نتوانستند زیارت کنند زیارت کنم و از طرفی مظلومیت این حرمین وصف ناشدنی است هنوز خرابه های گنبد ها اطراف حرم است و حرم های باز سازی شده سیمانی اند اینجا حرم پدر و مادر امام زمانمان واقع شده سرداب امام زمان هم اینجا است مظلومیت حضرت را اینجا بیشتر از هرجای دیگر حس میکنم.

بعد از سامرا به بغداد میرویم و شب را در هتل سنباد میمانیم و صبح راهی کاظمین میشویم..کاظمین عطر امام رضا را دارد خاک کاظمین، اجساد مطهرپدر و پسر امام رضا را در سینه اش دارد امام موسی کاظم و امام جواد روحی فدا…جالب است که صحن این حرمین هم بسیار شبیه صحن حرم جمهوری امام رضاست…فقط دو ساعت…دوساعت فرصت برای عاشقی…برای درد و دل با امامان معصوم.


از کاظمین عبور میکنیم به دلیل جاده های بد عراق مسیرها با اینکه طولانی نیستند اما چندین ساعت طول میکشند ضمن اینکه هر چند صدمتر یه ایست و بازرسی دارد.

ابتدا به مصیب میرسیم به محلی که آرامگاه طفلان معصوم مسلم اینجاست..مسلم کسی است که همه هستی اش را برای امام زمانش گذاشت…همه هستی اش را…سلام بر مسلم و طفلان معصوم و بهشتی اش.

ساعت2 بعد از ظهر…کربلا هتل اهل بیت النبوه

اینجا شهری است که قداستش را تمام انبیا و اولیا درک کرده اند…اینجا سرزمینی است که اگر بیایی یک تکه ازقلبت..نه! …یک تکه از نفست در اینجا جا میماند.

اول به سمت حرم حضرت ابوالفضل میرویم سینه زنان،گریه کنان،با قدمهای آهسته و ذکرگویان: سلام برتو ای ماه عشیره سلام بر تو ای سمبل وفا و ادب…سمبل هرچه زیبایی در دنیا…سلام خدا و ملائکه برتو باد.

نماز مغرب را در حرم حضرت عباس هستیم و بعد از آن به سمت حرم امام حسین وارد بین الحرمین میشویم..هیئتهای ایرانی از تمام طوایف در جای جای بین الحرمین شوری بر پا کرده اند…خدایا من و بین الحرمین؟…من وکربلا؟…من و مولایم حسین؟


 لایه ای از اشک دیدگانم را تار میکند چشم بر زمین میدوزم و روزی را مجسم میکنم که اینهمه پیکر پاک بر زمین ماند و زمینی را لمس میکنم که خون خدا بر روی آن ریخته شده و بر زمینی گام مینهم که نامش نینواست…سرزمینی که پر از بلاست…اینجا کرب بلاست…

به کنار ضریح میرسم…سرتاپایم غرق عرق شده چشمان توان دیدن این ضریح شش گوشه را ندارند چشم بر زمین دوخته ام جلوتر که میروم سرم را بلند میکنم و به سقف چشم میدوزم من درست زیر قبه امام حسین ایستاده ام چقدر آرزوی دیدن این شش گوشه را داشته ام چقدر بی قرار این بوده ام که زیر قبه امام حسین بایستم و تمام دعاهایم را بلند بلند فریاد بزنم…طنین صدایم در میان صداهای دیگر گم میشود.

لحظه لحظه اینجا عاشقی است،همه انگار به مراد دل رسیده اند…دردو روز دیگری که در اینجا هستم دیگر اشکی به چشمم نمی آید انگار وارد بهشت شده ام و دل بی قرارم آرام گرفته است…در کنار شش گوشه ضریح هفتاد دو تن است میایستم و تک تک نامهایشان را بلند میخوام و به مقام تک تکشان غبطه میخورم…اینها کسانی بودند که امام عصرشان را درک کردند…ضریح حبیب بن مظاهر هم در حرم امام حسین است و کمی آنسوتر قتله گاه است که یک بار بیشتر سراغ این مکان نمیروم…بیرون از حرم تل زینبیه است…اینجا کربلا است تمامی ظهر عاشورا را میتوانی در اینجا به تصویر بکشی.

3 روزی که در کربلا هستیم مثل خواب و رویا میگذرد خدا را شاکرم که توفیق زیارت این سرزمین مقدس و شش تن از امامان معصوم را نصیبم کرد…لحظه وداع است…برمیگردم در حالیکه قلبم چند تکه شده تکه ای از آن در حرم مولایم امیرالمومنین که زیباترین لحظه ها و مناجاتها را برایم خلق کرد…تکه ای دیگر در سامرا و کاظمین…و تکه دیگری در بین الحرمین…در سرزمین کربلا…در حرم مولایم حسین (ع).

من بر میگردم در حالیکه میدانم کربلا دیگر برای من مکان نیست…کربلا برایم لحظه است…لحظه ها…لحظه هایی برای عاشقی و قرب به خدا.