آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

مجاور

۲۶
بهمن

مجاور امام رضا که میشوی تمام وجودت لبخند میشود

 

 

خواب

۱۵
بهمن

روی زمین دراز کشیده ایم نورا طرف راستم و حسین هم طرف چپم

در یک دستم کتاب بئاتریس میلر که جلوی چشمهای نورا گرفته ام و حرکت میدهم و در دست دیگرم کتاب داستان حسین که برایش میخوانم

از بین این دو کتاب، چشمم به کتابهای نخوانده خودم بر روی میز می افتد که برای خواندنشان مدتهاست دلم غنج می رود

*****

قلپ قلپ شیر میخورد و چشمهایش خمار خمار است و خسته خواب

هر دوتایمان مست خواب میشویم که ناگهان:

_مامان...مامان فروغ...مامان فروغم

چشمهای نورا برقی میزند و میخندد و هردوتایمان از خواب نرفته بیدار می شویم

گاهی نمیشه

به همین راحتی

چند روزه که تو رویای قدم زدن تو حال و هوای مشهد امام رضا به سرمی یری

چند روزه که داری زنگ میزنی به آژانسهای هواپیمایی

و بالاخره میشه

بار و بندیلت رو میبندی و آماده میشی و میری فرودگاه

انقدر ذوق داری که دوتا بچه هات رو میشونی تو کالسکه و همراشون روی زمین لیز فرودگاه سر میخوری

اما میفهمی که پنج ساعت تاخیر داری

اما بازم خوشحالی...صلوات شمار از دستت نمی افته

میری کنار پنجره و مه غلیظ رو تماشا میکنی

تمام لبخندت روی لبت می ماسه

بعد از پنج ساعت انتظار میفهمی که توی این مه غلیظ همه چیز باطل میشه و اول از همه بلیط پروازته...

شب به نیمه رسیده

دست خالی بچه هات رو به آغوش میکشی و بر میگردی خونه...

گاهی نمیشه...

واقعا نمیشه

و حرفی با حضرتم:

هربار که به غربت خودم فکر میکنم قربت به شما آرامم میکند

خواستم بعد از دو سال دلتنگی زائرتان بشوم اما نشد میدانم که من با تمام کاستیهام شاید لایق دیدار شما نباشم

اما پسرم دو روز است که برای دیدارتان لحظه شماری میکند

خواستم بدانید که خیلی دوستتان داریم

جایزه

۰۲
بهمن

از وقتیکه نورا متولد شده روابط ما هم با محمد حسین وارد فاز جدیدی شده

خوب اون اوایل خیلی باهاش کاری نداشت

اما از وقتی که نورا یه خورده بازیگوش شده محمد حسین هم بازیگوش تر شده

همش دوست داره با خواهرش بازی کنه:

وقتی نورا خوابه میره و از خواب بیدارش میکنه

گاهی خواهرش رو توبغلش میشونه

گاهی می افته روش

گاهی میشینه روش

و...

که ما همه اینها رو صرفا بازی میدونیم نه چیز دیگه ای

چون تا حالا ندیدیم که که از روی عصبانیت به خواهرش ضربه ای بزنه

اما این بازیها هم همیشه عاقبتش به خیر نیست

همین بیدار کردنهای وقت و بی وقت

همین که مثل یه عروسک میخواد باهاش بازی کنه

...

با هر زبونی هم که فکر کنید باهاش حرف زدیم اما فایده ای نداشته

تا اینکه شروع کردیم به جایزه دادن...

این جایزه هم شامل برچسب مبشه

اونم  برچسبهای آموزشی که شامل شناخت حیواتات و گل و گیاه و... میشه

پدرش که میاد خونه به من میگه حسین آقا با خواهرش چطور بوده؟

اگه من تاییدش کنم برچسب میگیره و اگر نکنم...اونم ماجراییه

جدیدا هم اومدم روی کاغذ چند تا ستاره رنگی و خال سیاه کشیدم  وبریدمشون

که در ازای رفتارهای خوب با خواهرش ستاره میگیره و اگر رفتار اشتباهی داشته باشه خال سیاه 

اگر خال های سیاه سه تا بشن یه ستاره ازش گرفته میشه و اگر ستاره ها بیست تا بشن اون چیزی رو از ما هدیه میگیره که دوست داره...

هیییییی سرتون رو درد نیارم

فقط اینو بگم که حسین آقا و بازی های مهیجش با نورا کما کان ادامه داره...

 

کمدی هر روز شاهد یه برچسب جدیده

 

و برادری که خواهرش رو غرق محبت میکنه