آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

آب

۲۳
فروردين

این خشک شدن رودها و دریاچه ها و آبها هم حکایتی است

و حکایت آن هم دست کاری و دخالت بی جا در طبیعت آنهاست

من متخصص این موضوع نیستم اما آنها که متخصص هستند کاری کرده اند که نتیجه اش شده خشک شدن دریاچه ارومیه و پریشان و به گل نشستن زاینده رود و... تغییر اقلیم  و بروز بیماریهای خاص در این مناطق..

سریال آب پریا که در بهار امسال پخش شد به نظر من یکی از بهترین کارهای خانم برومند بود که ارزش چندین بار دیدن و تفکر کردن را دارد

ارزش دارد برای اینکه خلی از آدمها دارند خواسته و ناخواسته زمین را غارت میکنند و خودشان هم خبر ندارند

بگذریم

دیروز به زیارت زاینده رود رفتیم

رودی که بیشتر از یک سال است که بر بستر امنش جاری نشده بود

و زاینده رود دوباره زنده شد

دیدن این آب روان دلم را زنده میکند

یکی از دلخوشی های من وقتی راهی اصفهان شدم همین رود بود که به خواست پرورگار دوباره زنده شد

هر آب روانی را که میبینم به یاد مهر بانویی می افتم که این روزها به نام اوست

خدایا به حرمت بانوی آب و آیینه مان سلامتی و آرامش را قسمتمان کن

 

تولد

۱۹
فروردين


تولد امسال محمد حسین رو جشن نگرفتیم اما این ویدئو کلی خوشحالمون کرد

fakhtehf60.persiangig.com/video/18_cut_001.flv

تولدت مبارک مرد کوچک من

بزرگ

۱۷
فروردين

کافیه سرت را بچرخانی و آدمهای دور و برت را خوب نگاه کنی تا ببینی بعضی ها چقدر بزرگند

و این بزرگ بودن در مورد تو بی نهایته

تو که با وجود تمام دردهات لبخند میزنی

و پدر و مادر نازنینت که به همین لبخندهای تو دلخوشند

صالح جان

تو بی نظیرترین کودکی هستی که با چشمهای خودم دیدم و بوسیدم

و آرزوی من در کنار هفت سین امسال، شفای تو بود

آمین

و شرح کاملش اینجاست



  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۷ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۳۱
  • ۳۶۱ نمایش

دهم فرودین

۱۰
فروردين

دهم فرودین هیچ وقت دیگه از ذهنم بیرون نمیره

چون که روز پرکشیدن تو  و غربت بیشتر منه

وقتی خبر بهم رسید تو تنهایی خودم به گریه نشستم

حسین اومده بغلم میکنه و میگه:

مامان فروغ انقدر گریه نکن

ما هم یه روزی فوت میکنیم

اونوقته که میریم پیش مامان منیر ..پیش حضرت علی پیش حضرت زهرا...پاشو براش نماز بخونیم...گریه نداره که

سال به سال که میگذره بیشتر دارم غربت این دنیا رو حس میکنم

و ما فردا در بهشت زهرا تن نازنینت رو به دست خاک می سپریم...

آرزو دارم که بهشتی شوی

آرزو دارم که امشب میهمان حضرت زهرا باشی

آرزو دارم...

اشک امانم نمیدهد

بهار

۰۹
فروردين

بهار امسال هم رسید

شکوفه ها همه جا را گلباران کرده اند

اصلا عطر همین شب بوی سفید رنگم که شبها نفسم را تازه میکند برای بهار کافیست

اما من بهاری نیستم این روزها...

چند روز بعد از تولدم بود که مادر بزرگم راهی آی سی یو شد

وبلاگ من روز نوشت زندگی ام نیست که وقایع زندگی شخصی ام را در آن ثبت کنم

اما نمیتوانم از مادربزرگم برای حسین و نورا ننویسم

مادربزرگ عزیزم که بیشتر از یک ماه است که میهمان تخت آی سی یو است و ذره ذره وجود نازنینش در حال آب شدن

مادربزرگی که در تمام سالهای کودکی ام و در تمام مدتی که مادرم شاغل بود بار نگهداری مرا به دوش کشید و حالا...

چه می توانم بکنم به جز دعا

بیست و هشت اسفند ماه دندانهای دخترم جوانه زدند و نزدیک به یک ماه است که به کمک در و دیوار و مبل و میز می ایستد

می ایستد و به جای من از ته دل لبخند میزند

بهاری پر از خیر و برکت داشته باشد