آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

خانه جدید

۱۸
مهر

اول مهر ماه بازسازی مان تمام شد و آمدیم به خانه جدید.

من هیچ وقت خانه های ویلایی را دوست نداشته ام.

چون تمام کودکی و نوحوانی من در بالاترین طبقه یک آپارتمان گذشت.

هر صبح کنار پنجره اتاقم مینشستم و به کلاغهایی که روی بلندترین درخت باغ پشت خانه مان قار قار میکردند نگاه میکردم و نسیم صبح صورتم را خنک میکرد و از آن بالا که قلمرو کوچک من بود تا چندین کوچه آنطرف تر را میدیم که آدمها ریز در رفت و آمد بودند و من قلم به دست، عاشقانه ترین شعر هایم را مینوشتم.

سخت است که وارد خانه ویلایی شوی و تمام آن ویو ها را از دست بدهی.

اما حال بچه ها خوب است.

در حیاط بدو بدو و بازی میکنند.

آفتاب که میشود علی کف زمین پهن میشود و نورا با مداد سایه اش را روی زمین نقاشی میکند.

من هم به درخت مو و انجیر سر میزنم و غنچه رز پاییزی ام را نوازش میکنم.

پاییز بارانی، با برگهای قرمز و نارنجی، بهشت دنیاست.