بیروت
بیروت را ترکانده اند و من اینجا پشت میز خطاطی ام نشسته ام و هق هق گریه میکنم.
نه برای آن بیروت رفتن و شهری که همیشه در خاطرم ماند...
نه...
که غالب شهرهای خدا زیباست حالا عروس خاور میانه که جای خود دارد.
در تصاویر، دودی پیچید و به هوا رفت.
یاد تصاویر انفجار هیروشیما افتادم.
یاد آیه ده سوره دخان افتادم و آن دود آشکاری که در آسمان پدید می آید.
یاد هواپیماهایی که در آسمان شعله ور شدند و دود شدند و خاکسترشان بر زمین نشست و جگر عزیزانشان پاره پاره شد.
یاد هزاران انسانی که درین شش ماه در تب سوختند و با نفسی تنگ و تو گویی غرقه در آب، از دنیا رفتند و میروند و هزاران هزار آدم به عزا نشستند و به عزا مینشینند و کودکانی که یتیم شدند و یتیم میشوند.
چه زمین تب داری داریم، هر لحظه از تب و حادثه میسوزد و آتش میگیرد و دستمان به آسمان نمی رسد.
خداوندا پناه بر تو و ستونهای زمین و آسمانت.
- ۹۹/۰۵/۱۵
- ۳۱۳ نمایش
اینقدر اتفافات تلخ می افته که نمی دونی برای کدام گریه کنی!ان شالله صاحب اصلیش برسه و دنیا روی ارامشش به ما نشون بده.
عید غدیر مبارکت
❤️