میوه دل
بانو جان فاطمیه امسال هم آمد
امسال هم به محفل عزای شما می آیم
اما امسال با سالهای قبل کمی فرق میکند
بانو جان از شما چه پنهان که میوه دلم دیگر به هر شرایطی راضی نمیشود و هنگام نشستن بر روی زمین تقلا و بی تابی میکند
همین دیروز با این که بر روی مبل نشسته بودم آنقدر تقلا کرد که کنار دستی هایم زیر چشمی من و تکانهای او را با لبخند برانداز میکردند.
راستی بانو جان من گاهی فراموش میکنم که شما هم میوه دلی داشته اید
روضه محسنتان را که میخوانند تازه یادآورتان میشوم که شما هم مثل من... .
انگار محسن گم شده میان انبوه دردهای شما... .
بانو جان این روزها گاهی اطرافیان آنقدر ملاحظه حالم را میکنند که شرمنده میشوم...
بانو جان یعنی هیچ کس ملاحظه حال شما را نکرد؟
هیچ کس میوه دلتان را ندید؟
اصلا چه میگویم؟ میوه دل من کجا و میوه دل شما کجا؟
فاصله است از زمین تا آسمان
این روزها هر تکان فرزندم
یک روضه محسن میشود برای دلم
خودم و خانواده ام به فدای شما وفرزندان شما