پیامبر
از همان روز اول که برگزیده شدی این قصه شروع شد...
آنقدر وجودت نورانی بود که نورش، چشم کوردلان را می آزرد
انقدر مهربان بودی و آنقدر صبور بودی و باگذشت که با وجود خاک روبه ای که نثارت کردند چشم برهم گذاشتی و گذشتی
هنگام خواندن کلام خدا، مجنون و شاعرت خواندند اما باز هم خواندی و این خواندت عاقبت ، دلهای تشنه را فتح کرد
آنقدر خوب بودی که وصف خلق محمدی ات عالمگیر شد و آنقدر جاذبه داشت که خیلی از همان کوردلان مرید همین اخلاقت شدند و رحمتی شدی برای عالمیان...
اما بودند کج اندیشانی که هنوز لجاجت می ورزیدند و شما هنوز هم دل می سوزاندی و برای به راه آوردنشان رنجها میکشیدی...آنقدر که خداوند بانگ إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً برآورد و خواست که به خاطرشان ، وجود نازنینت را بیش ازین به رنج و مشقت نیندازی...
ودر مقابل تمام اینها وقتی از مزد رسالت و اینهمه مشقت سوال پرسیدند فرمودی چیزی نمیخواهم مگر محبت نزدیکانم و اهل بیتم...
و ما امروز مانده ایم و دردانه اهل بیت شما که زمین به حرمت گامهای اوست که هنوز نفس میکشد
ای پیامبر مهربانی ها
جاهلان عصر شما هنوز هم هستند و امروز این قصه به گونه دیگری تکرار میشود
آنها، این روزها نه به جهت تحقیر شما و اهل بیت تان، که به جهت لجن مال کردن و تحقیر خودشان، ذهن ناپاکشان را به تصویر میکشند و گرد و خاک به پا میکنند
غافل از آنکه پشت تمام این گرد و غبار های لحظه ای، نور وجود شما، هنوز هم تماشایی است
خدایا:
به هنرمندان معتقد ما خلاقیت و توانی عطا کن تا آنها هم به تصویر بکشند....به تصویر بکشند این نور و اهل بیتشان را شاید که برخی چشمها کمی بینا شود
خدایا:
شر طالبان و افکار طالبانی را از دنیای منسلمانان کم کن که وجودشان علت اصلی تمام این قصه هاست
وخدایا:
این روزها دردانه اهل بیت پیامبر هم منتظر است
منتظر اذن شما
خدایا مهدی مان را برسان