آبله مرغون
نورا جونم عید غدیر که شد چهار ماهه شدی اما چند روز بود که خیلی بی تابی میکردی و شیر هم نمی خوردی یه چند تا مهمونی هم که رفتیم کلی آبرومون رو بردی و همش یا رو دست من بودی یا پدرت...هممون متعجب بودیم که چرا انقدر بی قراری
دیروز صبح که میخواستم ببرمت بهداشت برای واکسن دیدم یه دونه آبدار روی پلکت در اومده خودم مشکوک شدم دکتر بهداشت هم که دید گفت باید ببرینش متخصص کودک تا ببینه قطعا آبله مرغون هست یا نه؟
دکترت هم گفت روی شکم مهم که دونه باشه روی شکمت هم یه دونه ریز بود...گفت تا دو هفته دیگه واکسنت نزنیم تا اگه مریضی خوب بشی
امروز صبح که نگاهت کردم دیدم بله ...یه عالمه دونه آبدار روی دل و کمرته...اما انگار با بیرون ریختن این دونه ها بی قراریت هم کمتر شده تا به حال هم تب نکردی
غصه نخوری مامانی به جای دیفن هیدرامینی که دکتر برات داده بهت ترنجبین میدم و برات عنبر نسا و اسفند دود میکنم تا زودی خوب بشی
پ.ن: داداش حسینت میگه مامان تقصیر من نبود که.. خدا خواسته که نورا آبله مرغون بگیره...آره پسرم بدون خواست خدا برگی از درخت نمی افته