تاتا
نورای عزیزم این روزها لقب های زیادی به تو هدیه میدهند یکی میگوید کوهنورد و دیگری صخره نورد
عزیز دل مادر، ایراد این زمین دوار چیست که رهایش کرده ای و سراغ بالا بلندی ها میروی؟
کاش معنای کبودی های روی صورتت را که از زمین خوردن هایت به یادگار گرفته ای را میفهمیدی، وقتیکه در آینه خودت را میبینی و برای خودت لبخند و کف میزنی
کاش کمی مثل برادرت بودی...آنقدر محتاط که غیر از خوراکی ها،هیچ چیز را به دهانش راه نمیداد، کافی بود یک بار از جایی پرت شود و یا از ناحیه ای آسیبی به بدنش برسد،تمام بود ،دیگر آن حادثه تکرار نمی شد..
گاهی فکر میکنم که معنای درد را اصلا درک میکنی؟
تنها کاری که من و پدرت میتوانیم بکنیم آنست که بعد از هر زمین خوردنت به آغوشت بکشیم و اشکهایت را دانه دانه پاک کنیم
طنازی میگفت با طناب پای نورا را به پایه میز وصل کنید شاید که این این هیجانهایش کمی فروکش کند..!چشم دلم روشن
از تمام اینها که بگدریم چند روزی است که انگار با زمین آشتی کرده ای و به قول خودت تاتا میکنی
من و حسین و پدرت،سه ضلع یک مثلث بزرگ میشویم و تو هم بین ما تاتا میکنی
و هر ضلعی را که به سلامت و با موفقیت طی میکنی، پر از شور و لبخند میشوی
بی آنکه پایت بلرزد و بی آنکه زمین بخوری
نورای من ، من هم پر از شور میشوم و در آغوشت میکشم و از ته دلم آرزو میکنم که:
در مسیر خوب بودنت، قوی و استوار باشی بی آنکه پای دلت بلرزد و بی آنکه زمین بخوری