ازین مادرانه ها
از دوران کودکی ام عکسهای نسبتا خوبی دارم
عکسهایی که میشود نشست کنارشان و از خاطره ها حرف زد
فیلم هم دارم ، دایی مهربانی دارم که از همان جوانی اش عاشق فیلم و فیلم نامه نویسی بوده و در دورانی که داشتن دوربین شخصی رواجی نداشت، یک دوربین داشت و سوژه فیلمها هم گهگاهی کودکی ما بود
صدا هم داشتم...مامانم صدایم را ضبط کرده و یک روزی در همان دوران کودکی به یادگار به دستم داد و من انقدر از شنیدن صدایم هیجان زده شدم که به فکر افتادم صدایم راضبط کنم و خلاصه روی همان کاست انقدر صدا ضبط کردم که کلا کاست منهدم شد
شاید تمام این یادگاری ها در یک جعبه کوچک جا بگیرد و با اینکه کم است اما بسیار با ارزش است
و حالا دوران کودکان خودم
همین وبلاگ که قرار بود برای خودم باشه و آوای خودم که کم کم یک وبلاگ مادرانه شد
هر دوتایشان هم دو تا دفتر اختصاصی خاطرات دارند که از لحظه تولدشان افتتاح شده که درآن دفترها تمام آن چیزهایی را نوشته ام که فقط خودمان قرار است از خواندنش لذت ببریم...لحظه های بزرگ شدن و پا گرفتن و شیرین زبانی ها و خاطرات ریز و درشت...
فیلم و عکس هم که جای خودش را دارد به جز محمد حسین که خیلی ناگهانی به دنیا آمد و بعد ار گذراندن سختی ها تازه یادمان به دوربین افتاد اما برای نورا از قبل از بیمارستان و قبل از اتاق عمل شروع شد و .... خلاصه، گزارش تصویری لحظه به لحظه های خاطره سازمان را ثبت کرده ایم
و همه اینها روایتهایی است که قرار است برسد به دست فردا
نمیدانم که وقتی آنها هم به سن من رسیدند از دیدن این همه یادگاری لذتی میبرند؟
شاید خیلی چیزها ارزشمند بودنشان به خاطر کم بودن و ناب بودنشان باشد
خیلی دلم میخواهد بدانم که فردا ها این مادرانه ها توسط بچه های ما، باز هم روایت میشود و یا به فراموشی سپرده میشود و اگر هم قرار است روایت شود چطور خواهد بود؟یعنی پیشرفت دوربینها و وبلاگها و...تا به کجا میرسد؟
هر چه که هست فکر میکنم که جنس همه شان مادرانه خواهد بود...