چالش
من و تو با هم قرار گذاشتیم
و من این قرار را شبها یواشکی در گوشت زمزمه میکردم...
قرار گذاشتیم که با شروع ماه شعبان، شیر خوردن هایت را فراموش کنی
و ما تحقیق کردیم و فکر کردیم و تصمیم گرفتیم
در کنار راهکارهای روحی و معنوی، راهکار عملی هم لازم بود
ونتیجه راهکار عملی ما این شد که کام تو را تلخ کردیم...همین
و تو هم خیلی زود پذیرفتی...پذیرفتی و در خود فرو رفتی و ناگهان تب کردی
و به قول پدرت غصه دار شدی و تب کردی
هر چه که بود گذشت اما مهم این بود که تو در مقابل اولین چالش بزرگ زندگی ات کم نیاوردی
نورا جانم این روزها که اندکی از من دل کنده ای، حس میکنم که به خدا نزدیکتر شده ای...
باور کن...اذان را که میشنوی خیلی خودجوش سجاده ات را پهن میکنی و به سجده میروی و با خدا حرف میزنی...
حس میکنم که از دست ما و راهکارهایمان به خدا پناه میبری
نورا نازنینم گاهی مسیر بزرگ شدن و قد کشیدن، تلخی های خودش را دارد تلخ میشوی اما مستقل می شوی و دنیای بزرگتری را تجربه میکنی
آری تو بزرگ میشوی و دنیای تو هم بزرگتر...
پ.ن اول: کاش میشد در تمامی احوال و با تمامی آدمها رو راست بود حتی با یک کودک دو ساله...
تنها و تنها برای خودم: انسانم آرزوست
پ.ن دوم: دلم میخواهد به خانه اولم در وردپرس برگردم سرویسی که بالاترین امکانات را در وبلاگ نویسی داراست این سرویس های داخلی خیلی مشکل دارند کاش مسئولان مربوطه کمی این سرویها را ارتقا میدادند و بعد به سراغ فیلتر کردن سرویهای خارجی میرفتند
پ.ن سوم:ممتاز را گرفتم هم در کتابت و هم در نستعلیق...حالا دلم شکسته میخواهد
پ.ن چهارم : اینجا را رصد کنید