برکت
هوای گرم تیرماه این روزها خیلی نمود میکند
پسرم، ظهر در راه برگشت از مسجد یک بستنی یخی پرتغالی نوش جان کرده و به محض رسیدن به خانه از مزه بستنی و پرزهای پرتغال و خنکی که به جانش نشسته برایم سخنوری میکند
بعضی از سحرها را بلند میشود و بادام میخورد نیت روزه میکند و نمازش را میخواند وبعد هم میخوابد
هرچیز را که دوست دارد میخورد، اما در مورد چیزهایی که دوست ندارد به جمله من روزه هستم اکتفا میکند و از خورردن سرباز میزند
دخترم هم که راه و بیراه کنار یخچال است و محتویات آن را رصد میکند یا دائما آب یخ طلب میکند..وقت غذایش هم چند لقمه را به زور به دهان من میچپاند
وقت افطار هم که میشود ناگهان قالب پنیر گم میشود و لب و لوچه پنیری دخترمان هم گواه ماجرا...
و آب جوشیهایی که حالا دیگر کمی ولرم شده اند همگی شان توسط ایشان تست میشود که مبادا مزه یکی با دیگری فرق کند
و من هم این وسط گاهی خسته ام و خیلی هنر کنم به قرائت روزانه قران برسم اما کلنجار رفتن با بچه ها، قسمت اصلی ماجراست که نایی به بدن نمیگذارد
اما این را هم میدانم که اگر بچه هایم حس کنند ارمغان این ماه مبارک برایشان یک مادر بد اخلاق شده تمام قافیه را باخته ام
رمضان مبارک و برکت آن در زندگی ها تا ابد مستدام