شب
طبق معمول با محمدحسین میرویم سراغ دیدن مستند های فضا
و محمدحسین شیفته این مستند شده و گاه ساعتها با نگاهش و افکارش آن را می بلعد و گاهی به زبان خودش آن را برایم تفسیر میکند
فیلم با سفر از زمین به سمت آسمان شروع میشود و از تمام کهکشانها گذر میکند و درنهایت به یک حجم سبز میرسد (که زمین درین حجم سبز به اندازه یک اتم بیشتر نیست)
محمدحسین این حجم سبز را خیلی دوست دارد میگوید با تمام شدن این حجم سبز بهشت شروع میشود و شک ندارد که خدا این حجم سبز را در آغوش گرفته و تمام دعاهای ما را می شنود...
آسمان همین شبهای پرستاره این سرزمین کویری برای شگفتی من کافی ست چه برسد به آن حجم سبز...
این شبها دلم را میگذارم جای دل محمد حسین
و به همان خدای خیلی بزرگی فکر میکنم که این جهان را در آغوش گرفته است و دعاهای مرا میشنود
و به این فکر میکنم که اگر بخواهم به آخر این دنیا سفر کنم و به بهشت پسرم برسم شاید چندین سال نوری وقت لازم باشد
اما روزها و شبهایی هستند که بعد زمان را میشکنند و یک شب آن به اندازه هزار ماه کش میآید..
به اندازه هزار ماه کش می آید و بلند میشود
آنقدر بلند که در یک شبش میتوانی به آن ته دنیا سفر کنی
شاید هم تمام دریچه های آسمان باز میشود که همه چیز انقدر سریع میشود
هر چه که هست، این شبها را نباید از دست داد!
شبهای قدر....رمضان ۹۳
پ.ن: پدرش در آغوشش میگیرد و بعد هم رها میکند...او رها میشود اما تا آخرین لحظه افتادنش دستهایش محکم است و لبخند میزند چونکه به آغوش پدرش اطمینان دارد
خدایا مرا هم مانند این کودک دوساله مطمئن کن
و مقدرمان کن به بهترین هایت