تفاوت
دیروز با بچه ها به پارک رفتیم
پارک پر شده بود از خنده و شادی بچه ها که در بینشان چندین کودک افغان هم گرم بازی بودند
بچه ها پاکی خودشان را داشتند و برایشان مهم نبود که هم بازی شان کیست
اما بودند پدر و مادرهایی که با نگاه غضب آلود به این کودکان افغان نگاه میکردند و بعضا با چشمهایی نگران مراقب بودند که مبادا تنه کودکانشان به تنه این کودکان غریبه برخورد کند...
غرق در افکارم بودم که گریه نورا بلند شد و دیدم بالای سرسره بلندی ایستاده و کمی میترسد
اتفاقا یک دختر افغان ده دوازده ساله هم کنارش بود...نگاهش کردم و گفتم:خاله جون، میشه دختر من رو کمک کنی پایین بیاد؟
نمیدانم چه چیزی گفتم که آنقدر سر شوقش آورد که تا وقتی که ما در پارک بودیم چشم از نورا بر نمیداشت و موقع لیز خوردن از سرسره ها، مثل یک خواهر مهربان نورا را در آغوشش میگرفت و هر چند وقت یک بار هم میامد سراغ من که خاله جون چه دختر بامزه ای داری...خاله جون من مراقبش هستم نگران نباش و...
دنبال ریشه یابی این نیستم که چرا بعضی از ما ایرانی ها، انقدر خود بزرگ بین هستیم
اما میدانم که همین افغانها در سرتاسر دنیا پخش اند مثل خیلی از ایرانیها
در خیلی از جوامع پیشرفته و مهاجر پذیر دنیا هم زندگی مییکنند، اما در بیشتر این کشورها کسی برایشان پشت چشم نازک نمیکند، تحقیر نمی شوند و سر در بعضی از پارکها و استخرها هم برایشان نمی نویسند ورود شان ممنوع است و مجبور نیستند با هر سطح تحصیلات و استعداد و توانایی هم که دارند فقط و فقط در مشاغل سخت و سطح پایین مشغول به کار باشند
بعضی از مردم جامعه ما آنها را نمی پذیرند چونکه آنها با ما یک سری تفاوتهای ظاهری دارند
اما واقعیت اینست که برای خیلی از مردم ما وجود این تفاوتهای ظاهری بین خودشان خیلی پر رنگ است چه برسد به غریبه ها
شاید این بعضی در اقلیت باشند اما نوع نگاه و رفتارشان آنقدر پررنگ میشود که افکار غالب مردم را هم تحت تاثیر قرار میدهند و گاه یک جامعه شهرت جهانی پیدا میکند به داشتن همین تفکرات خاص...
از همان زمانهای قدیم که قداره کشها سر کوچه ها می ایستادند که مبادا افراد غیره وارد کوچه و محله شان شود
و ازدواجهای قومی قبیله ای که پذیرای فردی دیگر از قومی دیگر نبودند
تا همین حالا...
تا همین حالا که عده ای هنوز هم به لهجه ها و منش های ساختگی مردم شهرهای دیگر میخندند و در دلشان هم احساس غرور میکنند که با آنها متفاوتند
تا همین حالا که عده ای تحمل این را ندارند که فرزندشان همسری انتخاب کند که تفاوتهای موقعیتی و مادی با خودشان داشته باشد و اگر هم ازدواجی سر بگیرد منتظرند تا در موقعیتهای مناسب این تفاوتها را به طرف مقابلشان تفهیم کنند که مبادا جایگاه اولیه اش را فراموش کند
تا همین حالا که عده ای میروند اسباب جهاز و سیمونی دیگران را دانه به دانه شماره میکنند تا اگر تفاوتی هست آنرا در ذهنشان حک کنند که مبادا موقع باز گویی و غیبت، آنرا از قلم بیندازند
وقتی این تفاوتهای مادی برای همین عده کم، پر رنگ میشود و ارزشی بی جا پیدا میکند، این حس خود بزرگ بینی و توهم مربوط به آن آنقدر رشد میکند که به راحتی در ذهنشان، دیگران را تحقیر میکنند و نسبت به آنها نامهربان میشوند
آنقدر نامهربان و سرد که دیگر پشت چشم نازک کردن هایشان برای چشم بادامی های کشور همسایه، اصلا دیگر به چشم نمی آید
پ.ن:
«یَأَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَکُمْ شُعُوباً وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»
اى مردم! ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامىترین شما نزد خدا، با تقواترین شماست، و البتّه خدا داناى خبیر است.
- ۹۳/۰۷/۰۵
- ۳۸۰ نمایش