روضه...رضوان
حس میکنم که محرم و اندوهش دقیقا از همان ظهر عاشورا شروع میشود
درست است که پیش از آن، آب را بسته اند و تشنگی و تنهایی بیداد میکند اما تا ظهر عاشورا هنوز کسی در کربلا شهید نشده است
اما ظهر عاشورا شروع مصیبت هاست و بعد هم شروع اسارت ها...
یکی از دوستانم میگفت اینها که بعد از گذشت چندین قرن، اینقدر از محرم و مصیبتهایش میگویند خسته نمیشوند؟
امام حسین یکبار شهید شد و خانواده اش هم یکبار به اسارت رفت و تمام! این همه رجز خوانی حال آدم را خراب میکند
بهش گفتم قصه امام حسین، قصه معرفت است قصه اخلاق است گفتم همین داعشی ها را میبینی، و جنایتهایی که پایانی ندارد، اینها فرزندان همین ابن زیاد و شمر و ابن ملجم اند...همین شمری که شانزده بار پای پیاده به حج رفت اما اخلاق و معرفت نداشت
این قصه را نباید فراموش کرد، برایش بایدحرف زد، گاهی هم باید رجز خواند ...تا شاید بشود کشتی نجات بعضی از غرق شده ها
دو سال بود که خیلی به روضه ای نمی رفتم...آنهم به خاطر نورا که واقعا هر دومان اذیت میشدیم
اما امسال مخصوصا دهه دومش را رفتم
همین کوچه بغلی مان...خانه یکی از همکاران همسرم
این آقای همکار کارگاهی دارد که کارگاه ساخت قطعات مکانیکی است
برای همسرم تعریف کرده بود که قصد توسعه کارگاهش را داشته و یک وام کلان با شرایط عالی هم از بانک برایش جور میشود
اما همان وقت در سفری که به قم داشته به دلش می افتد و از دفتر آقای بهجت که هنوز هم زنده بودند راجع به وام سوال میکند
ایشان هم میگویند جز برای نیازهای اولیه تان (مثل خانه دار شدن و ماشین دار شدن و یا کسب و کار اولیه تان) ازین وامهای بانکی استفاده نکنید..توسعه کارگاه را هم بگذارید از سود کارتان، آقای همکار هم بی هیچ چشم داشتی وام را برمیگردانند به بانک... .
حدیثی ار امام باقر میخواندم که فرموده اند:
خدا در روز قیامت نسبت به حساب بندگانش به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده است باریک بینی می کند
حس کردم که این آقای همکار جز کسانی است این حدیث را فهمیده است
القصه پنج شب از ده شب دوم محرم را میهمان خانه شان بودیم ...خانمها طبقه بالا بودند که با تی وی سخنرانی قسمت مردانه را نگاه میکردند،ویژگی قسمت مردانه حضور جمعیت زیاد روحانیون جوانی بود که از دوستان خانوادگی صاحب خانه بودند
در قسمت زنانه هم با وجود جمعیت خیلی بالایی که حضور داشت و با وجود سخنرانی که در جمعشان هم حضور نداشت، سکوت بود و توجه
به قسمت عزاداری و سینه زنی هم که میرسید همه خانمها خیلی یکدست با هم و نشسته، سینه میزدند
مداحی ها هم خیلی سنگین بود و از شور گرفتن ها خبری نبود
شام مجلسشان هم کاملا گیاهی بود....انواع خورشت و پلو بدون گوشت
به نظرم روضه شان چیزی بیشتر از یک روضه بود
خیلی خوب است که جایی را پیدا کنی جاییکه همه جوره به دلت بچسبد
و بعد هم بنشینی گوشه ای و برای زنده نگه داشتن نام و یاد امامت، نرم نرم سینه بزنی
و بعد هم به دخترت نگاه کنی به دنبال برادرش می گردد و به هوای برادرش سینه میزند و حسین جان میگوید....