مستقل
برای مستقل خوابیدن نورا،کمی دیر اقدام کردیم.
اما بالاخره، به استقلالی که دوست داشت رسید.
پیش تر، برایش داستان تعریف کردم و بعد از کلی داستان سراییهای من گفت که تخت میخواهد.
روزی که برای خرید تخت رفتیم...رفت و تمام تختها را تست کرد.
روی تختهای بچه گانه میخوابید و خودش را به خواب میزد و دیگر پایین هم نمی آمد و بیرون رفتن از هر فروشگاه هم برای خودش ماجرایی داشت.
و حالا چندین شب است که خیلی مستقل میرود و روی تخت خودش میخوابد.
و به دور و بری هایش هم اعلام کرده که خانه هیچ کدامتان نمی آیم چون دوست دارم روی تخت خودم بخوابم.
هر شب میرود و محمدحسین را که در خواب ناز است ، نوازش میکند و کمی پیش او میخوابد و بعد که ماموریتش تمام میشود یگ گاز تقدیم برادرش میکند و بعد هم میرود روی تختش و زیر پتو پنهان میشود... .
....
توجیه میکنیم، تنبیه میکنیم، تشویق میکنیم،
اما این قصه هنوز ادامه دارد اما، اما در کنار تمام اینها جانشان هم برای هم در میرود.
شاید اگر نورا، محمدحسین را نداشت، این مرحله از استقلال را، اینقدر راحت نمی پذیرفت... .
پ.ن: این سایت جزو بهترین سایتهایی است که میتوانیم وبلاگهای بروز شده مورد علاقه مان را با کمک آن ببینیم