نوروز
کاش میشد این لحظه سال تحویل کش بیاید و اصلا تمام نشود.
توپ سال نو را که در می کنند، یک لحظه شگرف میشود و بعد هم تمام....تمام اشتیاقمان برای نو شدن، ناگهان تمام میشود و شاید هم خیلی زود دیر میشود.
تا لحظه تحویل سال همگی بیدار ماندیم بجز محمدحسین.
ساعت دو نیمه شب بود که حسین را هم بیدار کردیم و او هم با کلی وعده و وعید چشمانش را باز کرد و کنار ما نشست.
قرآن را جلوی نگاههایمان باز کردیم و همگی مان در کنار هم دستانمان را، به هم گره کردیم و مثل همیشه با چشمانی نمناک، سال جدید را تحویل گرفتیم.
بهاری دیگر متولد شد و نوروزی دیگر از راه رسید.
و باز هم، ناگهان،
چقدر زود، دیر می شود... .
- ۹۴/۰۱/۰۵
- ۳۰۹ نمایش