کم کم
سال ۷۸ بود که اولین ایمیلم را ساختم و وارد اینترنت شدم.
آن روزها این دنیای مجازی خیلی بکر بود و سرعت لاک پشتی آن هم، آن را بکر تر میکرد.
و من از همان روزها می نوشتم درین دنیای مجازی.
مدتی در ایمیل می نوشتم و برای کسانی که اهلش بودند میفرستادم، بعد هم کم کم وبلاگ نویسی راه افتاد و کم کم هم پیدایش انواع شبکه ها.
غالب این فضاها را تجربه کردم و به نظرم می آید که همیشه هم به سمت مفید این ماجرا حرکت کردم و بودن درین فضا آنقدر برایم برکت داشت که راهها و دریچه ها و دوستان ارزشمند و نابی در همین دنیای مجاز و شبکه هایش نصیبم شد که همه را قدر دان خدای مهربانم هستم.
اما بودن درین فضای مجاز هم، همیشه برایم پر از خط ومرز های خودش بوده و هست.
و در تمام سالهایی که من دراین فضا و دنیای خودش سیر کرده ام، چیزی نبوده که باعث دلخوری ام شود.
اما از یک جایی به بعد دلخور شدم و شروع آنهم با ورود به این شبکه های موبایلی بود.
حضور در این فضا ها، به نفسه هیچ ایرادی ندارد و ایراد اصلی، مدل استفاده ما ازین فضاست.
افرادی که تا دیروز، کامپیوتر و فضای اینترنت را تجربه نکرده اند، حالا یک گوشی متصل به اینترنت دارند که در کلی شبکه هم عضو هستند.
و گروهای رنگارنگی که به ناگهان عضوشان میشوی.
از دوستان دوران دبستان گرفته تا دبیرستان و بعد هم دانشگاه و بعد هم حلقه دوستان سرکار و در آخر هم جمعهای گرم خانوادگی.
یادآروری خاطرات قدیم و پیدا کردن دوستانی که هیچ خبری از آنها نداشته ایم قسمت خوب ماجراست و قسمت بد آنهم، قسمتی که کم کم به هم عادت میکنیم، و به جای یک احوال پرسی ساده، هر روز برای هم جوک و کلیپ میفرستیم.
جوکها و کلیپهایی که نه از طنز فاخر در آنها خبری است و نه عمقی دارند و بیشتر ترویج لودگی و سخره گرفتن است.
و برای من نوعی که اصلا هم آدم خاص و ویژه ای نیستم اما برای وقتم و چیزهایی که میبینم و میخوانم اهمیت ویژه ای قائل هستم، بودن در این فضا با این همه مطالب زرد، که وقتی گوشی ات را روشن میکنی همه اینها با صرف کلی حجم اینترنتی و وقت گرانبها، به گوشی ات پرتاپ میشوند، اصلا خوشایند نبود و همیشه هم از آن گله مند بودم، اما انگار یک جورهایی هم معذب بودم که گروهها را ترک کنم.
تا اینکه یک روز پسرم آمد کنارم، و با همان زبان کودکانه گفت: شما که از من میخواهی وارد هر بازی نشوم من هم از شما می خواهم که از یک سری گروههایی که وقتت را الکی پر می کنند، بیرون بیایی.
همین استدلال پسرم، برایم کافی بود که مثل همیشه خودم انتخاب کنم
خودم انتخاب کنم که چه چیزهایی را بخوانم و چه چیزهایی را نگاه کنم.
چونکه دوست ندارم کم کم به خیلی چیزها عادت کنم.
پ.ن اول: به روزهای سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه قمری، روزهای سپید یا ایام البیض میگویند.
روزهای نابی که برای عبادتهای خاص، خیلی ارزشمندند.
و مهم ترین روزهای سپید، متعلق به ماه رجب است، ماهی که از عسل هم شیرین تر است، ماهی که امسال افتاده است در دل اردیبهشت، خوش به حال آنها که این روزها را میهمان خانه دوست شده اند.
پ.ن دوم: یکی از آن کارهایی که حال آدم را خوب میکند اینست که نذر کنی برای بچه های بیمار در بیمارستان، مدد کاری بیمارستان بچه ها، با آغوش باز منتظر است که ما سهمی از بار بچه های بیمار نیازمند را به دوش بکشیم...
پ.ن سوم: بعضی از آهنگها خیلی خیلی خوبند، مثل این آهنگ
ممنونم دوست خوبم
- ۹۴/۰۲/۱۴
- ۵۶۶ نمایش
سلام آیدین جان
چه حرفهای خوبی ... حرفهایی که منم باهاشون موافقم ... منم زیاد آلوده ی این شبکه های موبایلی نشدم ... همش مسخره بازی و جوک و کلیپهای الکیه ... ارتباطات هم توش هیچ عمقی نداره ... فضای وبلاگ و نوشتن خیلی فرق می کنه ... اینکه یه فضای دنج داشته باشیم برای نوشتن و خوندن ... زنده باشی .