فرح
در جایی، مطلبی میخواندم مبنی بر اینکه تا جایی که ممکن است سراغ فست فود نروید، و در قسمت نظرات، یک کامنت نظرم را جلب کرد که نوشته بود : آخر ما تفریحی به جز رستوران رفتن و فست فود خوردن در ایران نداریم... .
نمی خواهم بگویم ما خیلی تفریحات داریم و یا قصد ندارم تفریحات و کمبودهای کشور خودمان را با سایر کشورها مقایسه کنم، اما داشتن چنین دیدگاهی هم انتهای کج سلیقگی است.
جلسه پیش با استادم بحث قلم می کردیم، استاد خطم یکی از نوابغ دنیاست که در خیلی از نقاط دنیا نمایشگاه برپا کرده و در حیطه شکسته هم برای خودش اعجوبه ایست.
قلمدانش را باز کرد و تک تک قلمهایش را نشانم داد، خیلی هایشان اصلا قلم نبود از چوب بستنی بگیر تا دسته شکسته یک باد بزن، همه را تراشیده بود و به عنوان قلم با آنها می نوشت، ایشان نظر جالبی داشت مبنی بر اینکه تو در ذهنت باید بخواهی که زیبا بنویسی، اگر به اینجا رسیدی با گوشه ناخنت هم میتوانی بهترین اثر را خلق کنی.
ما باید بخواهیم که خوشی را دریابیم که اگر اینچنین شد در سخت ترین شرایط هم میتوان خوشی را حس کرد.
اگر دنبال تفریح میگردیم ،کافیست که کمی سحر خیز باشیم تا یک صبح تعطیل بزنیم به دل کوه و دشت و پارک دم خانه مان و یک صبحانه جانانه بخوریم و با قدم زدن، سیر آفاق و انفس کنیم، و یا کافیست کلیه مرکزهای تفریحی و شهر بازی و موزه ها و سفرهای بیرون شهری یک روزه را لیست کنیم و با یک برنامه ریزی مناسب، و با توجه به امکاناتی در اختیارمان هست برویم و با دیدن و سیر کردن از آنها لذت ببریم.
یکی از نقاط قوت اینستاگرام، نه دنبال کردن مشهورها و ستاره ها که دیدن زندگی معمولی آدمهای معمولی در نقاط مختلف دنیاست و تماشای لذت ها و تفریحات و دلخوشی هایشان.
مثل آن دختر فلسطینی که هر صبح یک عکس از ساحل دریای غزه میگذارد و برای فلسطین دعا میکند و یا آن مادر سوئدی که دست بچه اش را میگیرد و با هم به تماشای کفش دوزکها و پروانه ها میروند و یا... .
نزدیک خانه ما هم، پشت این آپارتمانها و برج های بدغواره، چند تا کوچه باغ است ،وارد این کوچه باغی ها که میشویم چند باغ و مزرعه هویدا میشود که با بچه ها میرویم و قاطی گندم ها، گوجه ها و بادمجانها و برنج ها، گردش میکنیم.
آخر هفته، هیچ جا هم که نصیبمان نشود یا با پای پیاده و یا اگر دوچرخه همسایه پرباد:) باشد ، آن را قرض میگیریم و با سه تا دوچرخه ،رکاب زنان میرویم سراغ همین کوچه باغها.
زندگی، همین خرده دل خوشی هاست بنظرم...
من هم سعی میکنم با زهرا همین دلخوشی های دم دست رو تجربه کنم. و جالبه که حال خودم هم خیلی بهتر میشه.