سی و شش
روز شلوغی بود.
فقط دو ساعت کامل منتظر دندان پزشک بودم.
شب قبلش هم علی را تنهایی بردم دکتر.
حسین و نورا در ماشین مراقبش بودند و من هم میراندم.
با کوهی از قطره و آنتی بیوتیک هم برگشتیم خانه.
امروز هم دوست دارم بروم میدان نقش جهان قدم بزنم.
دیشب نورا گفت میخواهم برایت خانه را چراغانی کنم.
حسین هم گفت من میروم آهنگ تولد برایت بیاورم.
من هم یک کیک توت فرنگی بار گذاشتم که عطرش تمام خانه را پرکرد.
باران نم نم میبارید.
پنج تایی زیر نم نم باران رفتیم انس، و من یک کیف بیست و نه هزار تومانی انتخاب کردم و این شد هدیه تولدم.
دو تا آدامس خرسی خوردم و کلی آدامس برای بچه ها باد کردم و ترکاندم و خندیدیم.
عکسهای بامزه انداختیم.
و حس کردم چقدر این سی و شش سالگی مهربان است.
بقول نیما یوشیج سی و شش بهار و تابستان و پاییز و زمستان را دیدم
فرفره چرخ میزند و تکرار میشود
همه چیز تکرار میشود
بجز مهربانی.
- ۹۵/۱۲/۰۶
- ۴۷۰ نمایش
تولدت مبارک
امیدوارم خودت و عزیزانت همیشه مشمول خیر و برکت و فضل وعشق الهی باشید.