جمعه
جمعه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۲۵ ب.ظ
صبح های جمعه بعد از نماز صبح، میروم بالاسر نورا و گونه اش را میبوسم و میگویم امروز هم میایی؟ با اینکه ممکن است خیلی خوابش هم بیاید اما چشمهایش را ریز ریز باز میکند و همراهی ام میکند تا مسجد.
امروز که راهی شدیم سوار کالسکه اش کردم.
نورا ،تنها دختر بچه، جمعه صبح های ندبه مسجد است.
با خانم های پیر کلی رفیق شده و موقع صبحانه که میشود سفره پهن میکند و در پذیرایی سهیم میشود.
موقع برگشت، چندین نفر از خانمها من و نورای کالسکه سوار را که دیدند گفتند داری آماده رفتن به کربلا میشوی؟ الهی با همین کالسکه و بچه ها بروی پیاده روی.
آنقدر دلم قنج رفت که حس کردم هیچ دعایی قشنگ تر ازین نمی توانست صبح جمعه سوم شعبان من را بسازد.
تولدت مبارک سرور من.
قرار ما بین الحرمین تان.
با سلام و تبریک سال نو و اعیاد شعبانیه.
قلم شما بسیار زیبا و دلنشین است. انشاالله خدا به آن برکت دهد و دلتان هم پر از نور باشد و باقی بماند.
سلامت باشید.