حاجی بخشنده
۲۸
دی
به او میگفتند حاجی بخشنده
روزهای اول که میبخشید دست چپش هم نمیفهمید که دست راستش چه بخشیده، عجیب به دلش میچسبید
حاجی بخشنده روی زمین بود اما گمنام بود، او روی زمین بود اما در آسمانها سیر میکرد
کمی که گذشت علاوه بر دست چپش، دیگران هم دانستند که بخشش میکند، به دلش نچسبید
اما دیگران آمدند و دوره اش کردند و برایش کف ها زدند و بزرگش کردند، به دلش چسبید
بیشتر میبخشید و بزرگتر میشد، پر از باد میشد، مثل یک توپ بزرگ، بخشش بیشتر باد بیشتر
آنقدر باد کرد که پایش از زمین کنده شد و در آسمان مستانه به پرواز در آمد
از روی هرشهر و آبادی که میگذشت بخشش میکرد و مست تر میشد، برایش سوتها کشیدند که حاجی بخشنده اهل آسمان شده
حاجی بخشنده در آسمانها بود، اما گمنام بود
حاجی بخشنده در آسمانها بود اما روی زمین سیر میکرد
پ.ن :خطبه 187 مولا علی
هان! پدر و مادرم فدایشان باد! همان گروهى که نامشان در آسمان معروف است و در زمین مجهول. بدانید شما باید منتظر عقب گرد در امور خویش و گسیختگى پیوندها و روى کارآمدن بى کفایتان باشید و این در زمانى است که ضربه شمشیر بر مؤمن آسان تر است از یافتن یک درهم حلال و نیز در زمانى است که اجر و پاداش بخشش گیرنده از بخشش کننده بیش تر است. این امر هنگامى رخ مى دهد که مست مى شوید بى آنکه شراب نوشیده باشید، بلکه مست نعمت و فزونى امکانات هستید، سوگند یاد مى کنید بى آنکه مجبور باشید، دروغ مى گویید در حالى که ناچار نیستید و این هنگامى خواهد بود که بلاها شما را مى گزد و مجروح مى سازد ..آه… این رنج و سختى چه طولانى است و امید رهایى چه دور
- ۰ نظر
- ۲۸ دی ۸۹ ، ۰۶:۰۱
- ۲۹۷ نمایش







از لابلای این کوچه های صمیمی خشتی که بعضی هاشون به واقع کوچه های قهر و آشتی بودند گذر کردیم و نقاط دیگر را هم دیدیم از جمله زندان اسکندر که بیشتر از آنکه زندان باشد تبدیل به فروشگاهی برای فروش صنایع دستی یزد شده بود ما هم یه روفرشی خریدیم
در راه بازگشت از اردکان هم عبور کردیم شهری پر از کنجد و ارده و روغن کنجد…یه نوع حلوا ارده که قهوه ای رنگ بود توجهم رو جلب کرد به نام حلوا سوهان که البته هیچ ربطی به سوهان نداشت و ترکیباتش ارده و گندم و جوز هندی بود که من تا حالا نخورده بودم و انقدر خوشمزه بود که چند تا خریدیم.