آخر اسفند
با وجود خواستن های محمد حسین هنوز مهیای سفره هفت سینمان نشده ام...
هر روز میگوید پس کی سفره مان را پهن میکنیم؟کی تخم مرغ ها را رنگ میکنم؟
ماهی هایش را هم از دو هفته قبل خریده است و ذوقشان را میکند...
این اسفند نزدیک بهار معجزه میکند با دلهای چشم به راهمان...
نزدیک تحویل سال که میشود همگی با دستهای گره خورده ، کنار سفره مینشینیم و من مثل هر سال چشمانم پر از اشک میشود...
به خاطر تمام خوبیهایی که از خدا گرفتم
به خاطر دعاهایی که مستجاب شد
به خاطر دعاهایی که هنوز به ایستگاه استجابت نرسیده است و خود خدا میداند که چقدر منتظرم
به خاطر کوچ آنهایی که وقتی رفتند قسمتی از من هم رفت، به خاطر آنهایی که جای خالی شان درین دنیا با هیچ چیزی پر نمیشود
همه اینها را در قاب آیینه کوچک سفره هفت سین میبینم و اشک میریزم
اما سال جدید را که تحویل میگیرم بلند میشوم و اشک هایم را پاک میکنم وقران به دست عیدی بچه ها را میدهم...تا باد چنین بادا
پ.ن: همین یک هفته پیش بود که هواپیمایی از مقصد مالزی به چین در آسمان گم شد..هر روز خبرش را پیگیری میکنم و مانده ام از دلهای نگران عزیزانشان که این روز ها منتظرند...
برای دلهایی دعا میکنم که خیلی وقت است منتظرند
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار، کافی نیست
چنین که یخ زده تقویم ها اگر هر روز
هزار بار بیاید بهار کافی نیست
به جرم عشق تو بگذار آتشم بزنند
برای کشتن حلاج دار کافی نیست
گل سپید به دشت سپید می روید
سپید بختی این روزگار کافی نیست
خودت بخواه که این انتظار سر برسد
دعای این همه چشم انتظار کافی نیست
فاضل نظری
- ۹ نظر
- ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۰۳:۴۲
- ۴۴۱ نمایش