آخرین دانه های اسفند
حس میکنم که سال جدید، ازآن سالهای اتو کشیده و منظم خواهد بود، سالی که با روز شنبه آغاز می شود.
از کودکی تا به حال زیباترین لحظه هایم، لحظه های آخر اسفند و شروع سال جدید بوده است، مثل یک دوی ماراتن که آرزو می کنی آخرش برنده شوی.
البته این دوی ماراتن را این سالها حس میکنم.
حس سالهای کودکی، حس شیرینی بود و لبخند و هدیه ها و بوسه های روز عید...
و همان کفشهای نویی که مادرم پشت در می گذاشت و میگفت بعد از لحظه تحویل سال باید سراغشان بروی، سال که تحویل می شد در را باز می کردم و هدیه ام را از توی کفشهایم بر میداشتم، همان هدیه ای که عمو نوروز می آمد و بی آنکه کسی او را ببیند بهار را تحویلمان می داد و یک هدیه هم برای شاد کردن دل بچه ها می گذاشت...
و من تمام این قصه را باور میکردم و شادی را از اعماق قلبم حس میکردم... .
اما این سالها باور این قصه ها سخت است و سالهای کودکی هم گذشته ست و دیگر نمی توان مثل آن روزها از ته قلب شاد بود و لبخند زد اما، اما می شود کودکان را شاد کرد و اوج شادی آنها را دید و حس کرد و لبخند زد.
سالی که گذشت، از لحاظ صلح وآرامش، سال تلخی بود، سال اوج گیری اکستریمیسم ها و افراط گراها.
آنها همیشه و همه جا هستند و حتی گاهی در افکار ما هم سرک می کشند.
آرزو میکنم که امسال، سالی سبز و پربار باشد و زمین فرصت این را پیدا کند که قدری نفس بکشد وسالی باشد سرشار از صلح و آرامش ،صلحی که اول از همه در خانه ها و قلبها و زبانهای خودمان نمود پیدا کند تا بتواند فراگیر شود و بعد هم به تمام دنیا برسد.
و از خدا می خواهم که قسمت همه و همه، قلبی سلیم باشد در بدنی سلیم.
نوروزتان پر از حال خوش...
پ.ن: قیصر امین پور
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار
باز هم نام و نشان تو زهم پرسیدند
در پی دوست همه جای جهان را گشتند
کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند
سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند
تو بیایی همه ساعتها و ثانیه ها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند
- ۴ نظر
- ۲۷ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۱۹
- ۵۴۴ نمایش