رفته بودیم خرید.
به قسمت تخفیف دارها که رسیدیم بانویی آمد سراغمان که این ناگت های مرغ شرکت کا.له با این تخفیف و قیمت جدید از فلافل هم ارزانتر در می آید و بسیار خوش مزه است.
روی آن هم نوشته بود برای آنهاییکه وقت آشپزی ندارند اما هم خوش سلیقه اند و هم مشکل پسند.
محمد حسین، هم مرعوب حرفهای بانوی تبلیغ کننده شد و هم نوشته روی آن و از ما خواست که آن را بخریم.
گفتم پسرم ما وقت آشپزی داریم هیچ وقت هم مشکل پسند نبوده ایم و ضمن اینکه ما تا بحال ازین مدل محصولات مصنوعی با این همه ترکیبات مصنوعی نخریده ایم و القصه با اینکه دلمان نبود، آن را خریدیم.
غذای مصنوعی ما، طبق دستور روی آن در عرض سه سوت آماده شد.
نورا اولین گاز را که به آن زد گفت من این غذا را دوست ندارم لطفا برایم نیمرو درست کن.
محمدحسین جان دو سه لقمه ای خورد و گفت انگار دلم یک جورهایی میشود، امکانش هست که دیگر نخورم؟معده من با این غذاهای مصنوعی سازگار نیست انگار.
گفتم به همین سرعت؟گفت دقیقا به همین سرعت.
و کل ناگتها ماند برای من و همسر.
بنظرم ناگتها خیلی هم خوش مزه و ترد بودند و ما آنها خوردیم اما بعد از خوردن آنها تا آخر شب فقط آب میخوردیم و دهانمان گس شده بود.
با خودم گفتم این غذاهای آماده و نیم پز از کجا پرت شدند توی زندگی هایمان؟
از همانجایی که زندگی هایمان شتاب گرفت؟!
از همانجایی که هفته ها برای رسیدن نامه عزیزمان صبر میکردیم اما حالا صبر میکنیم برای یک ایمیل یا پیام تلگرامی که در عرض سه سوت میرسد؟
از همانجایی که همگی، همیشه آن لاین و در دسترسیم؟
از همان جایی که همه چیز با یک ریموت کنترل روشن و خاموش و باز و بسته، میشود؟
از همان جایی کودک و جوان به دوتا پله که میرسند فراری میشوند به سمت آسانسورها و بالابرها و ورزشهایی مثل کوه و کوه پیمایی که به شدت صبورمان میکند دیگر پیشکشمان؟!
منکر این دنیای پر سرعت نیستم.
خیلی هم خوب است، خیلی راحتتر و آسوده ترمان کرده است.
فقط بدی آن اینست که بچه هایمان دیگر صبر کردن را به همین راحتی ها یاد نمیگیرند.
تمرکز کردن را بلد نمیشوند.
کتاب خوان کردنشان صبر ایوب میخواهد.
و دارد عمق و کیفیت زندگی ها و رابطه هایمان را کم رنگ تر میکند.
این دنیای پر شتابی که همه چیز در آن زود فراهم میشود پرشتاب هم میگذرد، خیلی پر شتاب تر از قبل.
انگار همین دیروز بود که سال جدید را تحویل گرفتیم و حالا فقط بیست و یک روز تا بهار مانده.
خداوندی که به ما حال خوش میدهی!
دل و جان خودمان و بچه هایمان را صبور کن.
پ ن اول:
این روزها با بچه ها سریال آب پری را میبینیم.
کودکی و نوجوانی ما با مدرسه موشها و زی زی گولو و آرایشگاه زیبا و کتابفروشی هدهد و کارآگاه شمسی و... رنگی رنگی شد.خانم مرضیه برومند بیایید و با هنرتان روزگار جوانی ما و کودکی بچه هایمان را در این وانفسای سریالها و فیلمهای بی محتوا وخاکستری، رنگی رنگی کنید.
پ ن دوم:دلم میخواهد و تلاش میکنم که شبها با اهل خانواده بنشینیم و بجای این سریالهای بی محتوا، گلستان و بوستان و مولوی و حافظ و...بخوانیم، بازی کنیم و حرف بزنیم و قلم بزنیم و زندگی کنیم... .