گل
صدای نق نق نورا میاد
میبینم که حسین با یک دستش داره موهای خواهرش رو پریشان میکنه و با دست دیگه داره لپهاش رو میکشه...
صبر میکنم... اما نورا جیغ میزنه و گریه میکنه...نورا رو از زیر دست و پاش میکشم بیرون
و نورا با چشمهای خیس یه نفس تازه میکشه
حسین میاد به سمتم: نورا...نورا
نورا با اشکهای روی گونه ذوق میکنه و لبخند میزنه و برای داداشش دس دسی میکنه
نورا جون نمیدونم که حافظه تاریخی ات انقدر کوتاه مدت شده و یا اشتیاق بی حدت به برادرت قلبت رو انقدر با گذشت کرده...
هرچه که هست آرزو دارم که تا ابد همینطور باشه
پ.ن: عطر گل محمدی پیچیده در تمام دلت
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد.
نیاسر اردی بهشت نود و دو
- ۵ نظر
- ۲۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۴:۵۲
- ۳۶۲ نمایش