دخترم حالا که آرام خوابیده ای برای تو مینویسم....
برای تو که وقتی به دنیایمان آمدی نیمی از آن دنیای تمام رنگ آبی را پاک کردی
با نازها و اداها و خنده هایت پاک کردی و به آن نیمه دیگر، رنگ صورتی پاشیدی
راستش را بگویم تمام روابط حال ما، در خنده ها و گریه هایت، شیرین زبانی هایت و تلاشهای فطری تو برای آموختن هر چه که هست خلاصه میشود
و ما دست هایت را گرفته ایم و پا به پای تو می آییم مبادا که عقب بمانیم
دختر نازنینم...دختر بودن حکایت غریبی است
دختر بودن با زن بودن و مادر بودن و رنج گره میخورد
هیچ وقت از یاد نمیبرم کودکی های خودم را
زمانی که دوست داشتم پسر باشم
همان وقتها که صدای جیغ ها و خنده هایم تا ته کوچه میرفت و من مواخذه میشدم
همان وقتها که میخواستم تا ته خیابان با دوچرخه بروم و منع میشدم
همان وقتها که مادر نازنینم خسته از کار و دانشگاه به خانه میرسید و من در دلم آرزو میکردم که کاش مرد خانه مان بودم
کاش یک پسر بودم که هم درس میخواند و هم کار میکرد و هیچ وقت هم خستگی های مادرش را با چشمهایش نمی دید
البته این آرزوها هم با رویاهای کودکی زمان خودش همراه بود..
بعد ها که قد کشیدم و بزرگتر شدم در دلم بود که اگر پسر زاده شده بودم دنیا را میگشتم و بهترین دختر را برای همسری انتخاب میکردم و همین حس انتخاب، باز هم حسرت پسر نبودنم را برایم پر رنگ تر میکرد...
و حالا سالها از آن روزها گذشته است ...
وقتی که برای اولین بار مادر شدم، حس کردم که مادر بودن و مادری کردن در کنار تمام زیبایی هایش سخت است،
سخت است و درد و رنج دارد
با هر تبی تب میکنی و داغ میشوی...
مادر که میشوی حکایت همان آهنی را داری که در کوره ذوب میشود
میسوزی و پخته میشوی اما محکم میشوی
محکم میشوی برای روزهای مبادا
دختر نازنیم، دختر بودن، زن بودن و مادر شدن
درد و رنج خودش را دارد
اما این رنج تو را بزرگ میکند وراز خلقت زن همین است
رنج میکشد و بزرگ میشود و به دنیایش تعالی میبخشد
نورای نازنینم، دخترها گل و ریحانه اند
ریحان هایی که فقط خدا قدر واقعی شان را میداند
پ.ن: بنا بر خواسته لینک زن