مُحرِم
ماه ذی الحجه که از راه میرسد دل من هم هوایی میشود و مثل یه پرنده بی قرار به سمت مکه پرمیکشد .
این دل آواره ام یکراست میرود بربلندای ناودان طلای کعبه و از آن بالا با اشک و حسرت به بنده های سپید پوشی نگاه میکند که عاشقانه وارد حلقه ای شده اند که این حلقه تا ابد میچرخد و یک لحظه هم از حرکت باز نمی ایستد .
جسم من اینجا ست و این دل بی سامان است که پروازکرده و فقط اجازه تماشا پیدا کرده است اما اینجا عده ای هستند که اذن ورود دارند و مُحرِم شده اند، آنهم مُحرِم امن ترین حرم الهی و این دل من است که با اشک و آه برای مُحرِم شدن پر میکشد.....اما فقط پر میکشد و تماشا میکند.
پر میکشد به سوی حجر اسماعیل و مقام ابراهیم و نهیبم میزند که نگاه کن که اگر یاد بگیری در این دنیا پا بر نفست بگزاری چقدر عزت پیدا میکنی؟!
میشوی هاجر که هر لحظه طواف میشوی
میشوی ابراهیم که نقش پاهایت رو میبوسند و به دیده میگزارند،
میشوی اسماعیل که یک کنج خانه خدا به اسمت میشود...
و در آخر هم میشوی یه بنده آزاد، مثل امام حسین که حجش را که تمام دلش ، تمام دینش و تمام بندگیش بود تنها وتنها به امر خدا و به خاطر حق ناتمام میگذارد و راهی کربلا میشود .
و این نهایت بندگی است و سر سپردگی.
دل بی آشیانم به یاد امام حسین راهی صحرای عرفات میشود و پر میکشد به سمت بلندترین قله جبل الرحمه.
و از آنجا به چشمهای گریانی نگاه میکند که به یاد چشمان اشکبار امام حسین دعای عرفه میخوانند.
دعای عرفه شکر نعمتهای خداست شکری که امام حسین هم با بند بند وجودش قادر به ادای این شکر نیست و از شدت عظمت خدایی خدا در سرتا سر دعا گریه میکند
نگاهم کن
روی بلندترین قله جبل الرحمه
دل من تنها و غریب نشسته است
.
.
.
کاش مُحرِم میشدم .
...اللهم ارزقنا توفیق زیارت قبر نبیک و ارزقنا حج بیتک الحرام مع امام المهدی عج...
پ.ن: این نوشتار مربوط به سه سال پیشه
هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند
وانکه این کار ندانست در انکار بماند