آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

یلدا

سه شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۰، ۰۴:۱۷ ق.ظ

دفتر را که باز کردم اولین نامه ام را دراسفند ماه هفتادونه نگاشتم

شروع کردم به نوشتن، مثل نامه هایی که جودی آبوت برای بابا لنگ دراز مینوشت، مثل چهل نامه کوتاه نادر ابراهیمی به همسرش

نمیدانستم که تو که هستی، کجایی و چه میکنی؟ اما نوشتم و همین مبهم بودنت، شوق نوشتنم شد

همیشه نوشتم

در تنهایی هایم، در شادترین لحظه هایم و هیچگاه فراموشت نکردم ، برای توییکه میدانستم یک روز میآیی  و رمز و رازهایم را از اینجا میخوانی و نوشتم تا زیر و بم وجودم را لابلای این نامه ها بشناسی

نامه هاییکه زمانی هیچ مخاطبی جز خودم نداشت اما دفتر این نامه ها همیشه با من بود

 کوه و دشت و صحرا ....جاده همیشگی تهران تبریز

لابلای دفتر پر از عطر گل های خشک شده است

آنقدر نوشتم تا اینکه یک روز آمدی

آنقدر بی صدا آمدی که خودم هم در آمدنت مردد بودم

آغاز شناختمان هم در سکوت بود و من این سکوت را دوست داشتم من بودم و تو و خدا...بی هیچ واسطه ای...بی هیچ گناهی

بعدها این سکوت شکست و در شبی که برف یکریز میبارید و همه جا سپید پوش بود، ما محرم شدیم در شب تولدت...شب یلدا

 هدیه من به تو در کنار سفره عقدمان همین دفتر بود

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۰/۰۹/۲۹
  • ۳۵۵ نمایش

حکایت زندگی

نظرات (۱۰)

بزرگ ترین خوشبختی برای یک زن اینه که عاشق شوهرش باشه و شوهرش عاشق اونوشتت بوی عشق می دادخوشبختیت مستدام
تولد همسرتون و یلدا مبارک ان شالله سالهای سال در کنار هم خوش باشید
  • مامان جون
  • من هم تبریک میگمخوشبخت باشید
  • بهار مامان امیر
  • سلام عزیزم....تبریک میگم و براتون آرزوی خوشبختی و سعادت دارم...یلداتون هم مبارک
    واو چه اتفاقای خوبی...چه رمانتیک تبریک میگم به قول مامان محمدین تولداتون مبارکـــــــــــــــــ.خوشوقت و خوشبخت باشید.
    سلامچه کار قشنگی کردی و چه لذتی بردن همسرتون!
  • امید صادق(نظر صادق سابق)
  • آرامش قشنگی داری. از خدا می خوام همیشه همینطور بمونه.
  • ریحانه صادقی
  • خیلی قشنگ بود فروغ جان.تشویق شدم منم یک همچین کاری رو شروع کنم.البته همیشه از این ترس داشتم که اگه این دفترو برادرام بخونن چی میشه؟ولی حالا دیگه به این ترسم غلبه می کنم و این کارو انجام میدم.
    چه کار قشنگی کردی، من خیلی که کار کردم اتفاقاتی که می افتاد رو می نوشتم!!
    تبریکهمه گونهخوش به سعادت مردتان
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی