آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

دونده

سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۱، ۰۵:۴۳ ق.ظ

این روزها برایم مثل یک دوی مارتون شده 

مثل دونده ای که خسته است اما باز هم میدود

میدود تا به خط پایان برسد

من هم میدوم تا از زندگی جا نمانم

یک دستم در دست حسین است و دست دیگرم در دست همسرم...با هم میدویم

با اینکه از عزیزترین عزیزانم دورم ودر سخت ترین لحظه های زندگیم جای خالی

تک تک شان مثل تیغی گلویم را می فشارد اما باز هم لبخند میزنم

خیلی وقت است که دیگر اضطرابها و دگرگونیهای روحی ناشی ازین دوری از

جانم رخت بربسته است

شاید به خاطر حسین و مهربانیهایش باشد..

شاید به خاطر همسری که همیشه همدلم بوده و شاید هم به خاطر رفاقت بیشتر با خدا...

هر چه که هست حس میکنم که خدا را در زندگیم میبینم و در شرایط سختی هم که

برایم پیش می آید اطمینان دارم که مرا نگاه میکند و تنها نیستم....

این روزها که میگذرد هر روز تقویم را نگاه میکنم و هر روز میشمرم  تا میرسم

به نیمه شعبان...

با انگشتم این روز را لمس میکنم و چشمانم را میبندم و نورا را تصور میکنم

گاهی هم میگویم شاید مثل حسین غافلگیرم کرد و زودتر آمد...

و بعد هم تصور آینده که قطعا سرشار از سرخوشی ها و سختی های این تازه وارد خواهد بود

گاهی  سه تارم را به دست میگیرم که بیشتر  گوشه دیوار در حال خاک خوردن

است  و گاهی سراغ تارم میروم که در جعبه اش گوشه انباری جا خوش کرده و هر

از گاهی اگر حسینم امانم بدهد دستی بر آن میبرم

قلم هایم را میبینم که باید تراششان بدهم وخط های تازه تری بنویسم تا روحم تازه

تر شود اما نمیدانم که با وجود یک نوزاد فرصتی هم خواهد بود یا نه؟

کتاب خواندن و نوشتن هم که سکوت و آرامش خودش را میخواهد

به همه اینها با حسرت فکر میکنم اما نورا با یک تلنگر که بر وجودم وارد میکند

مرا به خودم می آورد و من هم محکم میگویم نه...

من قرار است بهترین هدیه را از جانب خدایم دریافت کنم و همه اینها به فدای عاقبت

بخیری فرزندانم و سربازی شان برای حضرتش ...

فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

 

نظرات (۷)

با هم میشن              "نورالحسین"
سلام فروغ جان روزهای آخره انشالله بسلامتی به خط پایان میرسی که خودش یه آغاز قشنگه
سلام فروغ جان انشاالله که به حق این ایام عزیز با سلامت و عافیت کامل روزهایی رو که در پیش داری بگذرونی و به زودی از دلبریهای دختر کوچولوت برامون بنویسی یادت هستم شما هم تو لحظه های استجابت دعا یادمون باش ...
  • محبوبه مامان پرهام
  • عزیزم انشاالله به سلامتی دختر نازت رو در بغل می گیری
  • یاس حسینیه
  • سلام آیدین جان... نمیدانم حسینت آمده یا نه. انشالله خداوند حسین را برای خودش حفظ و تربیت کند، البته با مربی ای چون تو آینده‌اش درخشان است. فردا نیمه شعبان است و  عید نیمه شعبانت مبارک باشه ، دوتا طرح دسکتاپ از دعای عهد،  هدیه روز عید است توی وبلاگم دوست داشتی دانلودش کن. البته اگر نی‌نی کوچولو‌ات بهت اجازه داد بنشینی سر نت!!
    واقعا همینطوره. شاید آدم به خیلی از کارهای قبلی نرسه. مثل من که یک کوه کتاب برای خوندن دارم و وقت نمی کنم. اما... یک امای شیرین. یک امای عارفانه پشت قضیه هست که به ما نیرو می ده. و اونایی که این پشتوانه رو ندارن، چه سرمایه ای رو ندارن. و برای همینه که احتمالا مثل ما راضی و خوشحال نیستن. و همیشه می خوان مبارزه بکنن با مادری و مادرانگی. حتی اگه راضی بشن فرزندی داشته باشن.
    راستی ظاهرا توی همین روزا قراره دختر کوچولوت پا به این دنیا بذاره. به سلامتی انشاالله. بی صبرانه منتظرم که خبر اومدنش رو بهمون بدی. یا علی
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی