آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

شهر موشها

دوشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۳۴ ق.ظ

این روزها که تب دیدن شهر موشها بالا گرفته، باید منتظر بمانیم تا که این فیلم را به صورت خانگی تماشا کنیم چونکه سینما رفتن برای ما، جزو اعمال شاقه است

و این هم به آن خاطر است که دختر ما خودش یک تنه تمامی موشها را حریف است و مثل یک موش از دستمان فرار میکند و حالا اگر با این وضعیت به دیدن سینمایی شهر موشها برویم خودمان هم موش میشویم...

موش بودن دخترمان هم ماجرایی دارد

فروردین امسال بود که بعد از تحویل سال راهی تهران شدیم، بعد از چندین روز وقتی که برگشتیم با صحنه های عجیب و غریبی روبرو شدیم

روی اپن خانه را قبل از رفتن تمیز کرده بودم اما حالا روی اپن پر شده بود از سبوس برنج و پلاستیک سلفونی سوراخ شده آن...

زنجیره پلاستیکی پرده اپن هم پاره شده بود و روی زمین رها شده بود....

زبانم بند آمده بود که نکند دزدی در خانه است که آقای پدر فرمودند که اینها ردپای موشی در خانه است

اسم موش که آمد بچه ها کلی ذوق کردند و ما هم آشفته وار، به دنبال تله موش رفتیم

به همسایه کناری مان که گفتیم کلی خندید و گفت این همه سال که ما اینجا بوده ایم موشی ندیده ایم...به همسایه خودمان هم که گفتیم دخترها غش و ضعف کردند و حاضر نبودند که در خانه بمانند

یادم می آید همان روز هم کلی مهمان به خانه مان آمد و من و همسرم هم دل توی دلمان نبود که نکند سر و کله موش مرموز پیدا شود

مهمانها که رفتند نیم ساعت هم نگذشته بود که تله عمل کرد و موشمان به دام افتاد و همگی کلی خوشحال شدیم از تمام شدن هول و هراسی که داشتیم

و کلی هم بچه ها را مذمت کردیم که وقتی در خانه را چهار تاق باز میگذارید، معلوم است که موش هم می آید و...

اما محض اطمینان باز هم تله را وارد عمل کردیم و شاید یک ساعت نگذشت که دوباره تله عمل کرد و موشی دیگر...

و این پایان ماجرا نبود چرا که جمعا چهار موش  را تا فردای آن روز به تله انداختیم

و به این نتیجه رسیدیم که خانه مان شده شهر موشها و این شد که برای علت یابی تمام خانه را زیرو زبر کردیم و بالاخره علت را پیدا کردیم

پشت دیوار یکی از نقاط کور آشپزخانه مقداری گچ و سیمان دیدیم و پیشتر که رفتیم یک سوراخ به قطر در نوشابه پیدا کردیم سوراخی که آن سوی آن بیرون از خانه بود و فهمیدیم که موشهایمان با همتی وصف ناشدنی از لابلای دیوار ها و احتمالا از اعماق زمین  توانسته اند تونلی بزنند به داخل خانه...

با سیمان و خرده شیشه سوراخ مورد  نظر را کور کردیم و از آن روز به بعد هم دیگر موشی ندیدیم و احتمالا این موشهای با اراده در حال ساخت تونلی دیگرو در جایی دیگر هستند

اما در آن روزها حسین جان و نورا جانمان با دیدن موشهای به تله افتاده که در حال جیر جیر کردن بودند کلی ذوق میکردند و خلاصه موش بازی شان گرفته بود و از آن روز به بعد هم این موش شد جزئی از زندگی نورا... .

هر در بازی را که میدید برای بستنش می دوید  که مبادا موشی داخل خانه بیاید و یا غذایش را کامل میخورد مبادا که موشه غذایش را بخورد و شبها هم موقع خواب اذعان میکند که موش کوچک هم خوابش گرفته و رفته است پیش مادرش که لالا کند

خودش هم که گاهی در نقش موش میرود از در و دیوار بالا میرود، یک گوشه ای بی صدا پنهان میشود و سفره ها و اجسام پلاستیکی و انواع پاک کن ها هم از دندانهای تیزش در امان نیستند... .

خلاصه که ما به موشها و دنیای عجیبشان ارادت ویژه ای داریم

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۳/۰۶/۲۴
  • ۵۱۸ نمایش

مادرانه

نورا

نظرات (۸)

آیدین جان خونه ی مامان اینا همدان هم یه موش کوچولو اومده بودبنده ی خدا مامان همش در تب و تاب گرفتن موش بودامیر نشست بود غذا می خورد قاشق و برد سمت دهنش خیلی  آروم  گفت : اِ مامان جوجو!!!!!!!!!!!!!دیگه مامان بدووووووووووووو جوجو بدووووووووووواون خانم خانما چه نازه، عزیزه
پاسخ:
آخی...آخه موش روکه بادنبال کردن نمیشه گرفت...فقط تله...فکرکردی برای چی به موشک میگن موشک پسرم رو ببوس
شاید دیدن شهرموشها برای نورا زود باشه چون گربه ها کمی زیاد ترسناک هستند.
پاسخ:
آره نورا از صداهای بلند خیلی میترسه
بامزه بود خیلی !!!
ای آیدین ای ستمگر نمیگی من دو و نیم بعد از نصفه شب عکس این دخترک رو می بینم ضعف می کنم هیشکی هم نیست جمعم کنه؟ این درسته آیا؟
پاسخ:
جدا من ستمگرم؟ مرسی از لفطتون
ممنون از توضیحاتت راستش قبل عید رفته دندون پزشکی و همه چی خوب بوده اما دندونش تازه لق شده و یکهویی خیلی لق شده ،انقدر ناراحتم هیچی نمی تونه بخوره ، خودم هم همین توی ذهنم بود که دندان خودش باید بیوفته تا دندان بعدی سالم باشه  و سر جای خودش قرار بگیره اما خوب دلم می سوزه دیگه مسواک هم نمی تونیم بکشیم می گه درد می گیره راستی چه مامان با شهامتی ،راستش اگه من بودم و موش تو خانه ام امده بود اونهم چهارتا تا سکته کرده بودم یا زبونم بند اومده بود!!!!
پاسخ:
آره سخته دیگه اما مال حسین با سیب خوردن افتاد دندونهای پایینش و دندونهای بالا فعلا لقه والا منم خیلی با شهامت نیستم در عمل انجام شده قرار گرفتم دیگه
سلامبازم خوب بوده که موشها زود به تله افتادند ... ولی خداییش این موشها خیلی چندش آورند ... نورا جان هم ماشالله خیلی ناز شده توی این عکس . خداحفظش کنه
پاسخ:
پنیر و خیار رو تله خیلی زود موشها رو گیر میندازه ممنون عزیزم شما لطف دارین
سلام جالب بود منم خیلی سال قبل گرفتار موش شدم، واقعا زندگی را نابود میکند، به هیچ چیز رحم نمیکند خدا اون موش کوچولوی شما را هم حفظ کند
پاسخ:
خدا رو شکر که یکی حال منو درک کرد...انشالا دیگه هم گرفتارش نشین
  • گلناز ( مادرانه های یک مادر حساس)
  • وای چه وحشتناک . من بودم سکته می کردمممممممممممممممم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی