آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

اعتماد

چهارشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۲۷ ق.ظ

نورا یکساله که بود پاستلها و مداد شمعی های برادرش را می جوید و خورد میکرد

 این شد که جمعشان کردم

 اما چند روز پیش که محمدحسین برای کاردستی  پاستل هایش را می خواست ، نورا جان هم وسط  ماجرا رسید

 من هم خیلی سریع پاستلها را جمع کردم 

 اما نورا دیده بود و میخواست

 گریه میکرد و می گفت نقاشی، می گفت مداد رنگی، می گفت مداد خوشگله، و مدام اشک می  ریخت

 محمدحسین هم که خیلی دلش برای خواهرش سوخته بود اصرار داشت که پاستلها را به او بدهیم  می گفت نورا بزرگ شده و میتواند نقاشی کند و شاید دیگر آنها را نخورد

و این شد نورا به پاستلها رسید

کتابش را باز کرد و شروع کرد به رنگ آمیزی، فقط رنگ میزد و چشم چشم دو ابرو میخواند

و یکبار هم نشد که پاستلها را به سمت دهانش ببرد

 حس کردم که حس اعتمادم را از دست داده ام اما پسرم به من یاد داد که نورا بزرگ شده است و ما  باید به او اعتماد کنیم

 دلم میخواهد این حسم را در مورد دیگران هم بازیابی کنم، نمیشود به خاطر یک خطا، دیگر ندید و  اعتماد نکرد

 روزگار استاد چیره دستی است

 روزگار، انسانها را عوض می کند....

پ.ن:

قصه حر بی نظیر است

حر به طمع دنیا آمده بود، امام حسین میتوانست چشمهایش را به روی حر ببندد و اورا به حال خودش رها کند چونکه برای حر دنیایی نداشت...

اما امام حسین به دل حر اعتماد کرد و تکانش داد، حر هم به امام اعتماد کرد، به انسانیت، به اخلاق، به مردانگی، به خوبی پایدار، به آخرتی که ندیده بود...حر هم به امام اعتماد کرد و این اعتماد آنقدر به دل و جانش نشست که شد حربن ریاحی، شد نماد آزادگی


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۳/۰۸/۰۷
  • ۵۶۲ نمایش

نظرات (۱۵)

... انها بزرگ می شوند و واژه ها یکی یکی از شناساندشان جا می مانند!
سلام
زیبا بود
بله باید اعتماد کرد
راستی یک سوال
نورا اسم بسیار زیباییه
اما می تونم  بپرسم از کجا انتخابش کردید؟
من تا حالا نشنیده بودم.
پاسخ:
سلام شما لطف دارین
دوست داشتم اسمش از القاب حضرت زهرا باشه...نوریه و نورا از القاب ایشونه...و همینطور از اسامی قرآنی
من عاشق نورام .............
پاسخ:
ما هم عاشق شماییم..بی تعارف
عالی بود 
من واقعا شیفته داستان حر هستم . ایشالله عاقبتمون مثل حر باشه به حق این شب ها 
  • مریم دایی جان!
  • باید بدونیم به کس اعتماد کنیم البته!و کی اعتماد کنیم!
    هر کس یه نقطه عطفی داره که باید اون زمان بهش اعتماد کرد

    التماس دعا
    جدی؟
    چه جالب نمی دونستم. ممنون
  • ساز زندگی من
  • سلام عزیزم.آره باید به بچه ها اعتماد کرد.گذشت روزگار خیلی چیزا رو عوض می کنه.ماشالله به دختر گل و پسر ماهت.فدای حسینم بشم که می پرسه حال مامانش رو زمانی که نیست.جوووووونم
    سلام
    جالب بود
    بازاندیشی در مورد همه چیز خوبه
    ای جانم ... آره بچه ها بزرگ میشن و خصلتهاشون تغییر می کنه ... باید فکر و ذهن ما و دیدمون نسبت به اونا هم مدام بزرگ بشه و بیش از اندازه محدودشون نکنیم .
    من از حدود چهارده ماهگی به ریحانه مداد شمعی یا همون پاستل دادم. گرچه گاهی میکرد دهنش ولی ترجیح دادم تجربه اش کنه. باید ب بچه ها اعتماد کنیم گرچه گاهی اوقات سخته.
    وااقعا درست میگی
    از این طرف قضیه هم گاهی دلم از خودم نگران میشه بابت این همه اعتمادی که زهرا به من داره !!!

    سلام فروغ جان

    من دیر به دیر میام و با رسیدنم کلی حظ وشته ها و عکس ها رو می برم.

    خدا حفظ شون کنه این دو تا قند عسل رو !

    عزاداری هات هم مقبول عزیزم

     

    راست گفتی ، در خیلی از موارد ما بزرگترها ، کلی نکته یاد می گیریم از بچه ها. هر چند ظرافت دریافت می خواد که شما داری الحمدالله.

     

    نورای طلا خانم رو ببوس.

    جدی ها....

    راستی توی وب هدیه به روح امام سجاد (علیه السلام) ختم قرآن گذاشتم

    مایل بودی شرکت کن.

    همینطور دوستان دیگه :)

    کلا جا داره خیلی چیزها رو از بچه ها یاد بگیریم م م م
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی