دفتر خاطرات
محمد حسین یک دفتر خاطرات دارد.
ازآن مدل دفترهایی که برای ما دهه ۶۰ ای ها خیلی معنادار تر است تا بچه های امروز.
از آن مدل دفترهایی که تمام دوستان و نزدیکانت، برایت چند خط به یادگار می نویسند و تنها با همین چند خط یک دنیا دوستی و همدلی و انرژی مثبت است که به جان آدمی می نشیند.
حسین آنقدر دفترش را دوست دارد که هرچند وقت یکبار مینشیند و تمامی نوشته ها را با لذت می خواند.
هفته قبل هم که هفته آخر مدرسه بود، چندین بار دفترش را به مدرسه برد تا معلمها و دوستانش هم برایش بنویسند.
در کنار تمام دوست داشتن ها و تمجیدها و تعاریف و سفارشهایی که در بیشتر خاطرات نوشته شده توسط بزرگترها به چشم میخورد، نوشته های بچه ها، جور دیگری بود، نوشته هاییکه زیادی صاف و ساده بود.
یکی از دوستانش، برایش نوشته بود :صداقت دوستت ندارم و زیر آن هم کسی را کشیده بود که یک مشت به صورت طرف مقابل میزند.
علتش را هم که پرسیدم پسرم گفت اتفاقا ما خیلی هم همدیگر را دوست داریم اما آن روز سر یک مسئله ای، اختلاف پیدا کردیم و.... .
در کنار تمام نوشته ها، این نوشته را خیلی خیلی دوست داشتم چونکه این مدل نوشتنها یعنی ته ته دنیای کودکی، یک دنیای بدون نقاب و بدون کینه، یعنی اگر امروز به هر دلیلی دوستت نداشتم، فردا فراموش میکنم و باز هم دوستت خواهم داشت اما احساسم را هم پنهان نمی کنم و نقابی نمیزنم، و من همیشه خودم هستم... .
خوش بحال بچه ها، با این دنیا بی نقاب و دوست داشتنی شان... .