آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

روزی ظهور میکنی و می رسد بهار

آوای فاخته

دلم میخواهد هفت شهر عشق عطار را بگردم و
به گفته مولانا: آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست
و اینجا را نقش میزنم برای فرزندانم
محمد حسین ۸۷/۱/۱۸
نورا ۹۱/۴/۱۴
علی ۹۵/۶/۲۹

بایگانی
آخرین مطالب

سه

دوشنبه, ۶ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۰۵ ق.ظ

من هیچ وقت نتوانستم زایمان طبیعی را تجربه کنم.

چیزی که همیشه آرزویش را داشتم.

و دلیل آن هم خطای بارز پزشکی بود که باعث زایمان زودرس محمدحسین شد.

پسرم در خون غوطه ور بود و باید در سریع ترین زمان بدنیا می آمد.

برای نورا هم بالاجبار مثل زمان تولد حسین سزارین با بی هوشی داشتم.

اما برای علی تصمیم به زایمان اسپاینال گرفتم.

سزارین با بی حسی.

لحظه ای که وارد اتاق عمل شدم  از دکتر بی هوشی تقاضای بی حسی نخاعی کردم و او هم با اشتیاق پذیرفت آنهم به دلیل عوارض فراوان بی هوشی در مقابل بی حسی.

وقتی بی حس شدم اوایل عمل بود که یکمرتبه تمام بدنم به گز گز افتاد و چشمهایم سیاهی رفت و دچار حس تهوع و خفگی شدم و خود پزشک بیهوشی که کنارم ایستاده بود متوجه بود و سریع تزریقات لازم را انجام داد و گفت و تمام اینها به خاطر افت فشار است و حالا خوب میشوی.

الحق هم شاید بیش از  یک دقیقه طول نکشید و به حال طبیعی برگشتم.

و شروع کردنم به خواندن سوره های محبوبم و زیارت عاشورا.

و در همین لحظات بود که ریز ریز صدای گریه علی را شنیدم.

پرستار علی را آورد بالای سرم و خوب نشانم داد و من از شدت شوق به گریه افتادم و تا پایان عمل چشمانم غرق اشک بود و فقط خدا را شکر میکردم و برای آنهایی که التماس دعا داشتند، دعا میکردم.

من تمام حس های مادرانه را با علی تجربه میکنم.

حسی که حتی تلخی هایش هم برایم شیرین است.

اینکه علی تمام این سه ماه اگزمای شدید داشته و من بعد از اینهمه دکتر و درمان فهمیده ام که باید خوردن لبنیات را برخودم حرام کنم.

اینکه هر شب از ساعت یازده تا یک در آغوشم تکان تکان میخورد تا دردهای دلش کمتر شود.

و بفرموده شاعر

بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت

سر خم می مبارک شکند اگر سبویی

دلم میخواهد ثمره عمری که برای تربیت و سختی های قد کشیدن های حسین و نورا و علی میرود، محبت حضرت زهرا و اهل بیتشان باشد،

در رگ و ریشه مان

تا لحظه آمدنش

تا ابد.

علی جانم

سه ماهگی ات بر ما مبارک.

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۵/۱۰/۰۶
  • ۶۳۵ نمایش

علی

نظرات (۷)

  • ملکه بانو
  • هر بچه با خودش یه سری لذت ها، سختی ها و برکات میاره که تجربشون نابه نابه.
    خدا هر سه تاشونو خدمتگزار امام زمان علیه السلام قرار بده
  • گلِ بهاری
  • مبارک باشه بانو...

    ان شالله عاقبت بخیر بشید.
    چه ثمره خوبی طلب کردی.
    انشالله که با توکل به خداهمینطور بشه

    منم اسپاینال بودم و البته مجبور شدم که طبیعی نباشه و دقیقا حس تو رو داشتم.
    فقط اینکه تو چیزهای خوبی خواندی.

    آخ که چقدر قشنگ می نویسی آیدین ! یه بار نشده پستهای تو رو بخونم و اشک توی چشمهام حلقه نزنه ... خدا حفظ کنه این سه تا فرشته ی خوشگلت رو ... خدا پشت و پناهت ... خدا قوت ...
    زمانی که دکترم به من گفت جنین نمی چرخه و باید سزارین بشی واقعا خوشحال شده بودم و فکر می کردم دیگه از درد راحت شدم ولی بعد از تجربه درد وحشتناک و چند عوارض ناشی از سزارین یادم که می افته مو به تنم سیخ میشه .
    چقدر نازه ایدین جان.من کلا نوزاد زیاد دوست ندارم ولی علی خیلی خوشگله‌.لاحول و لا قوه الا بالله ....

  • مریم دایی جان
  • وااااااااای ازین حرف خوبا
    ازین حرف مادرانه های باحال
    ازین حرفای عالی مامان سه تا بچه بودن
    خدا حفظتون کنه 
  • سیده ای که شفا گرفت
  • عزیزم چقدر حس هات رو درک می کنم دقیقا عین من
    منم دوست داشتم طبیعی زایمان کنم اما دوتا سزارین داشتم و موقع تولد پسرم خودم بی حسی رو انتخاب کردم که تجربه بسیار شیرینی بود و پسرم اگزوما داره که البته به لبنیات حساس نیست اگر چه دکتر ها به ما هم گفتن اما تجربه 7 ماهه من فهموند پسرم به پرز حساسه مثل فرش و لباس پشمی...
    در ضمن دکتر همیوپات هم عالیه اگه شد تجربه اش کنید اما 6 ماه رد بشه خیلی بهتر میشه ان شاالله، برای پسر من که این طور بود....

    خدا رو شگر برای حس های قشنگتون خیلی حس خوبی داشتم که این ها رو می خوندم یه جور حس مشترک

    ان شاالله برای دعاهاتون.... ان شاالله
    پاسخ:
    ممنون از توضیحاتتون
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی